پنجشنبه

حسن صباح (۴۶۴ قمری - ۲۶ ربیع‌الثانی ۵۱۸ قمری)

حسن صباح (۴۶۴ قمری - ۲۶ ربیع‌الثانی ۵۱۸ قمری) از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کردند. مذهب وی و پیروانش اسماعیلیه بود که شاخه‌ای از پیروان امامان است با این تفاوت که اینان به هفت امام اعتقاد دارند و امامت را بعد از امام جعفر صادق حق فرزند وی اسماعیل دانسته و او را مهدی موعود (امام زمان) و امام آخر می‌دانند. مرکز قدرت اینان در مصر بود که خلفای فاطمی مصر این مذهب را در این کشور رسمی اعلام کرده بودند.

زندگی

حسن بن علی بن محمد بن جعفربن الحسین بن محمد الصباح حِمَیری (=حسن صباح که در تاریخ معروف به سیدنا نیز هست)همان طور که خود می‌گوید مذهب شیعهٔ اثنی عشری داشت و اهل ری بود(نسبت آن‌ها در تاریخنامه‌ها به اعقاب شاهان قدیم حمیری عربستان جنوبی رسیده‌است). پدرش او را به مدرسهٔ امام موفق(در نیشابور) برد تانزد او تحصیل کند.(سه یار دبستانی) او پس از تحصیل در آن جا به مصر رفت و آنجا با خلیفه فاططمی،المستنصر بالله ملاقات کرد.فرقهٔ او را نزاریه نیز می‌نامند زیرا او بر سر جانشینی المستنصر با امیرالجیوش مخالف بود.المستنصر دو پسر داشت.نزار و مستعلی.او ابتدا پسرش اولش نزار را جانشین خود کرد اما با مخالفت امیرالجیوش مستعلی را به عنوان جانشین خود اعلام کرد.اختلافات آن‌ها از همین جا شروع شد.طبق اعتقاد اسماعیلیان نص اول قبول است و نص دوم باطل. سپس به ایران آمد و از آنجایی که کلامی آتشین و پر نفوذ داشت روز بروز بر طرفدارانش افزوده شد. بعد از یک دوره طولانی و تسلط بر منطقه الموت و قلعه‌های زیادی در سراسر ایران تصرف کرد که از مهم ترین آن‌ها می‌توان به قلعهٔ لمبسر(یا لمسر)اشاره کرد. شیوهٔ حسن صباح در از بین بردن مخالفان کشتن مستقیم افراد به همراه جانفشانی قاتل (یعنی همان چیزی که امروزه ترور می‌نامیم) بود. فداییان باطنی، بسیاری از سران سلجوقی را کشتند و این کار در زمان جانشینان وی از جمله کیابزرگ امید ادامه دادند. نهضت آنان نزدیک به ۹۵ سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان شعلهٔ این جنبش را که از درون به فساد کشیده شده بود خاموش کرد و آخرین رهبر آنان را که رکن الدین خورشاه نام داشت به قتل رسانید.

مکتب صباح که به الموتیان نیز شناخته می‌شد، به نام حشیشی‌ها (حشاشین) معروف بود که ریشهٔ کلمهٔ Assassin در زبان انگلیسی نیز از همین مکتب است. آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله می‌دانستند و به خود اجازه می‌دادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کنند .در واقع هدف آن‌ها فقط و فقط گسترش فرقهٔ اسماعیلیه بود و آن‌ها فقط مخالفان خود را که خطر ناک می‌دیدند می‌کشتند.در واقع آنها آخرین سلاح خود را قتل می‌دانستند که در مجموع ۵۰ نفر از سران و پادشاهان و دشمنان خود را کشتند. آن‌ها هیچ گاه از زهر و تیر استفاده نمی‌کردند و هیچ گاه از پشت به کسی خنجر نمی‌زدند اگر چه گاهی اوقات گرفتار مامورین می‌شدند یا کار آن‌ها با زهر و تیر راحت تر می‌شد. این فرقه در ده سطح طراحی شده بود و به افراد در سطوح پایینتر گفته می‌شد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیق تر و نهفته‌ای نیز دارد. پیروان حسن صباح حشاشین خوانده می‌شدند، زیرا در آن زمان حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش می‌باشد. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربه‌های شخصی خویش را تنها در صورتی می‌پذیرد که عقل بر آن حکم دهد. عقاید بدین حد سخت گیرانه تنها در عده‌ای از اندیشه‌های بودایی دیده می‌شود. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت.گفته می‌شود که زمانی که امیر ارسلان تاش پیک‌هایی فرستاد تا حسن صباح را تسلیم کند،سیدنا به سه تن از فداییانش دستور داد تا یکی خود را زیر آب خفه کند(این مورددر بعضی منابع ذکر شده)و دیگری کاردی بر قلب خود بزند و دیگری نیز خود را از بالای قلعه به پایین پرت کند که این مورد باعث عقب نشینی نیرو‌های سلطان شده بود. در مورد زندگی حسن صباح افسانه‌های زیادی وجود دارد.یعضی موارد نیز به اشتباه به او نسبت داده می‌شوند.مانند فرمان قیامه القیامه(یا قیام قیامت) که در زمان حسن (ملقب به علی ذکره السلام)داده شده بود و نباید او را با حسن صباح اشتباه گرفت،بلکه او جانشین محمد پسر کیا امید بود.در واقع شعار ابن صباح علیکم بالقلاع بود. بسیاری از سازمانهای زیرزمینی مانند Illuminati و Free Masons شیفتهٔ حسن صباح و سازماندهی او بوده‌اند. در بعضی منابع از حسن صباح، عمر خیام و خواجه نظام‌الملک به عنوان سه یار دبستانی یاد شده‌است.

مذهب باطنی

طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را کاملاً اجرا می‌نمودند. اما دشمنانشان آنها را ملحد (کافر) می‌نامیدند.تحقیق و پژوهش دربارهٔ این فرقه . مخصوصا باطنیان الموت کار دشواری است.زیرا باید مطالب را از بین صدها لعن و نفرین و تشویق و تعریف دریافت. علت نامیده شدن آنها به باطنی دو مورد ذکر شده:

چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی می‌کردند به باطنی معروف شدند.

آنها معتقد بودند که آنچه را که در دین‌شان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت می‌کنند و بنابراین باطنی نامیده شدند.

افسانه‌های فراوانی که در مورد حسن صباح ساخته شده

از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج می‌کرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر می‌کردند و او را فردی خونخوار و ستمکار معرفی می‌نمودند. مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج می‌کرده به کارهایی مثل ترور وا می‌داشته‌است. در مورد بهشت‌هایی که در پشت قلعه وجود داشته نیز در منبع خاص و معتبری اشاره نشده‌است.

پانویس

^ مهم‌ترین این قلعه‌ها قلعه الموت در نزدیکی ۵۰۰ متری روستای گازرخان در نزدیکی قزوین که مقر خود حسن صباح بود و دیگر قلعه قهستان(طبس) در جنوب خراسان که رهبری آن را شیرزاد قهستانی و حسین قاینی یار وفادار حسن صباح بر عهده داشت. این قلعه بر بلندای کوهی قرار داشت که شیب فوق‌العاده تندی داشت و راه ورود به قلعه تا مدتها پنهان بود. و کسی نمی‌توانست بدون خواست باطنیان (اسماعیلی‌ها) وارد قلعه شود. طبق اسناد تاریخی این قلعه یکی از مقرهای تربیت فداییان مطلق بوده که برای ترور اشخاص مهم تربیت می‌شده‌اند.از دیگر دز‌های تسخیر شده توسط حسن صباح می‌توان به دز لمسر در رودباروقلعه دز کوه یا شاه دز در اصفهان اشاره کرد.

منبع

نوشته‌های پل آمیر در کتاب خداوند الموت ترجمه ذبیح‌الله منصوری [منبع معتبر نیست]

به دنبال حسن صباح؛ داستان زندگی خداوند الموت نوشته یوسف علیخانی

تاریخ جهانگشای جوینی نوشته عطاملک جوینی

حسن صباح نوشته محمد-احمد پناهی

" کتاب پل آمیر را خوانده بودم ، بسیاری از وقایع اون کتاب با این شرحی که حسن صباح اومده در اینجا منطبق نیست ، این مقاله را گذاشتم که دانسته شود تاریخ ما به ۴ یا ۸ سال ختم نمیشه ، بودند امثال صباح که به قدرت و مسلک پراکنی خود بسیار پای فشاری کرده ‌اند و حالا کجا هستن ؟ "

>

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

۱ نظر:

امیر گفت...

جالب بود.