شنبه

درباره اتهام جاسوسی برای ام آی-۶

یادداشتی از جان کین، استاد علوم سیاسی دانشگاه وست مینستر :
لندن، شنبه ۱ اوت: یکی از آن لحظات عجیبی که سکوتی ترشرویانه معقول ترین واکنش ممکن است. همکاری تلفن زد که خبرهای ناگوار را بدهد. می گفت: "امروز صبح، در کیفرخواستی از سوی دادگاهی در جمهوری اسلامی، معاون دادستان نام تو را به عنوان یکی از توطئه گرانی اعلام کرد که به نحوی سازمان یافته برای براندازی رژیم فعلی ایران از طریق ایجاد یک کودتای مخملی تلاش داشته اید".
با خودم فکر کردم حتماً شوخی است. لحظه ای تردید کردم: "چی؟ یکی از توطئه گران؟ دیگر چه کسی توطئه کرده؟". لحن همکارم جدی بود: "یورگن هابرماس، ریچارد رورتی. شما متفقاً متهم اید به این که جاسوس های سازمان سیا و ام آی - ۶ هستید. جزییات بیشتر را امروز بعد از ظهر برایت می فرستم".
خنده: خبر چندان چرند و عمیقاً یاوه بود که با قطع شدن تلفن از بن دل قهقه سر دادم. تا جایی که می دانم، حق ندارم این ماجرا را به استهزاء بگیرم، اما این دقیقاً همان چیزی است که گویا دادستان دولت قصد دارد به دادگاه و جهان خارج ثابت کند، یا دست کم چنین به نظر می رسید.
طولی نکشید که با خبر شدم همین اتهامات را "کیهان"، روزنامه مشهور صبح تهران هم منتشر کرده است. پیام فضلی نژاد، "پژوهشگر" و "نویسنده پرفروش ترین کتاب سیاسی سال" در خلال مقاله ای پنج قسمتی که از ۱۳ تا ۱۸ تیر ۱۳۸۸ (چند هفته پس از انتخاباتی که قلب کشور را پاره پاره کرد) افراد مختلفی را که با محمد خاتمی رییس جمهوری سابق ارتباط داشته اند به زمینه چینی برای به دست گرفتن دولت از طریق یک "ضد-انقلاب مخملی" متهم کرد و جنجال سیاسی بزرگی را باعث شد.
پیام فضلی نژاد که تقریبا می توان با اطمینان گفت نظرات منابع امنیتی پشت صحنه را تکرار می کرد، سخنی از انتخابات به میان نیاورد و هیچ حرفی هم از این واقعیت نزد که میلیون ها ایرانی پیشاپیش به این نتیجه رسیده بودند که ممکن است گروهی که قدرت را در اختیار دارند انتخابات را دست کاری کرده باشند تا همیشه قدرت سیاسی را در اختیار داشته باشند و ممکن است برای این کار به هر حیله ای متوسل شده باشند، آن هم با تأیید رهبر کشور.
آقای فضلی نژاد به جای این ها مدعی توطئه ای کثیف شد - خیانت روشنفکران که شبکه ای جهانی از سازمان های خارجی از جمله کنگره آمریکا، پارلمان هلند، انجمن سیاست خارجی آلمان، بنیاد موقوفه ملی دموکراسی (NED) و البته دانشگاه خودم، وست مینستر، آن را تدارک دیده اند.
او مدعی بود که در قلب این توطئه "سه مغز متفکر سازمان سیا و ام آی- ۶" قرار دارند. من به همراه هابرماس و رورتی "تئوریسین های اطلاعاتی و امنیتی" نامیده شده بودیم که توانسته بودیم پروژه 'جامعه مدنی' را تبدیل به 'مبارزه مدنی' کنیم، و این بار ایران را هدف قرار داده بودیم.
آقای فضلی نژاد در ادامه رورتی را "جاسوس کهنه کار" و صاحب "تئوری های سراسر فاشیستی" خوانده بود و گفته بود که هابرماس "برجسته ترین فیلسوف آلمانی و مشهورترین نظریه پرداز 'نافرمانی مدنی' به شمار می رود که برای ارزیابی موقعیت پروژه آمریکایی 'گذار به دموکراسی' از چین تا ایران را پیموده است".
دانشوران و دانشگاهیان در برابر این ارعاب های پوشانده شده با دروغ چه واکنشی باید نشان دهند؟ من نمی توانم به نیابت از یورگن هابرماس سخن بگویم. با او درباره این موضوع مکاتبه کرده ام. متأسفانه ریچارد رورتی دیگر در میان ما نیست، هر چند کمابیش یقین دارم اگر این ها را می شنید اولین واکنش اش به این اتهامات، تبسمی شکاکانه می بود و شانه بالا انداختنی که خاص خود او بود.
آن چه باید گفت این است که این اتهامات، افترا و تهمت هستند و اقتضای اقدام حقوقی و طرح شکایت قانونی را دارند. این اتهامات تماماً و از بنیاد دروغ اند. آقای فضلی نژاد و دادستان کشور و خبرگزاری فارس - سازمانی رسانه ای که دادگاه هایی را که درجریان هستند به تفصیل پوشش می دهد - واقعیت ها را در راستای اغراض خود قلب و تحریف کرده اند.
منابع امنیتی و اطلاعاتی شان کودن تر از آن چیزی است که گمان می کنند. وردی که خوانده اند نگرفته است. من «استاد کرسی جامعه مدنی دانشگاه وست مینستر» نیستم (من استاد علوم سیاسی ام). مرکز مطالعه دموکراسی در سال ۱۹۸۸ تأسیس نشد (یک سال پس از آن تأسیس شد) و هرگز میزبان "پروژه جامعه مدنی در ایران" نبوده است. من نه «تئوریسین ام آی- ۶» هستم و نه "مغز" آن (من با چنین سازمانی هرگز هیچ تماسی نداشته ام و اساساً هرگز آگاهانه چنین کاری نمی کنم).
من «شاه کلید» امور، آدم ها یا اتفاقات نیستم، هر چند آقای فضلی نژاد و دادستان هر دو با منطق جایگزینی خام دستانه و ساده لوحانه، هر چیزی را ممکن می دانند: الف نماینده ب است، ج نماینده ب و در نتیجه ج، الف است و الف، ب و ج تسلسل و توالی علی -معلولی دارند و در نتیجه نهایتاً انگیزه و جنس شان یکی است.
من «چهره ای پنهان» نیستم که هماهنگ کننده «مشورت هایی» با «شورای روابط خارجی آمریکا یا انجمن سیاست خارجی آلمان» باشم. من «بارها به تهران» نیامده ام (تنها دو بار به تهران رفته ام و در هر دو مورد به دعوت رسمی و برای ایجاد ارتباط های دانشگاهی و علمی به تهران سفر کرده ام). من واقعاً با سعید حجاریان -یکی از قربانیان دادگاه های فعلی- دیدار کرده ام و گفت وگویی لذت بخش و محترمانه با او داشته ام اما نه با هدف «براندازی نرم» یا «کودتای مخملی» یا به قصد «منتقل کردن آخرین دستور العمل های کودتای مخملی» از سازمان دهندگان سایه نشین و مجهول آن.
در سال ۲۰۰۴، طی یکی از این دو سفرم به تهران، در واقع یک دوره فشرده را که با آن رسما موافقت شده بود، بر مبنای تحقیق ام برای «زندگی و مرگ دموکراسی» (که اکنون منتشر شده است) درس دادم.
این دوره که شامل چهار سخنرانی علمی بود یک «کارگاه آموزشی برای گذار به دموکراسی» نبود. این مدعای نادرستی است که من «در عملیات فروپاشی حکومت های اروپای شرقی» شرکت داشته ام. من "سال های ۱۹۷۳ تا ۱۹۷۵ را در چکسلواکی" نبوده ام (آن زمان در کانادا زندگی می کردم) و هیچگاه «بارها» به لهستان سفر نکرده ام و برای «لهستانیزه کردن ایران» هم تلاش نکرده ام.
خطاهای بسیار، تحریفات مضاعف، افسانه بافی ها بی شمار: قهقه بی اختیار من آشکارا نتیجه خواندن چرندیاتی بود که حاصل استدلال هایی بر اساس جایگزینی های نامربوط، نتایج استنتاج نشدنی و پارانویای انتقام جویانه است.
چندین ثانیه بعد، احساس بیم و هراس کردم. وقتی همکارم تلفن را قطع کرد، قهقه من بر لبان ام ماسید و جای خود را به ابرهای تیره اندوه داد از این فکر که کلمات می توانند زندگی ها را ویران کنند، یا اسباب شکنجه و قتل شوند.
برای دانشگاهیان، اسباب خنده و تفریح نیست که کسی آن ها را هم آغوش توطئه گران، مزدوران و مأموران مخفی «غرب» و «صهیونیسم» بداند. بسیار بدتر آن است که قربانی روایتی به دقت بازسازی شده باشی که هدف خام آن بازنمایی ناآرامی های مدنی حاصل از انتخاباتی دست کاری شده، در لباس توطئه ای سازمان دهی شده از سوی خارجی ها باشد؛ روایتی که سازندگان آن ابتدا شمار فراوانی از بهترین و درخشان ترین مغزهای کشور را احتمالاً با نیت تحکیم پایه های یک کودتا (از طریق قدغن کردن فوری هر گونه مخالفتی که با گرایش های "سبز" دموکراتیک همراه باشد) متهم کردند.
به کافکا می اندیشم. کل این ماجرای هرزه و شنیع مرا به یاد توصیف های او از ماشین تحریری می اندازد که نوک قلم تیز مرکب افشان آن، کلمات را بر تن خونین قربانیان اش حک می کرد. بیش از دو ماه است که دستگیر شدگان، با پیژامه های آبی رنگ زندان و دمپایی های لاستیکی، در برابر دادگاه انقلاب در تهران حاضر می شوند و در معرض شکنجه های شفاهی قرار می گیرند. آن ها که مجبور بوده اند در سکوت به حجم عظیمی از دروغ های ریز و درشت گوش فرادهند، متهم به طراحی خشونت های بعد از انتخابات هستند که جان ده ها نفر را گرفته و باعث مجروح شدن صدها نفر دیگر و ارعاب شمار ناگفته ای از شهروندان بی گناهی شده است که چیزی نمی خواسته اند جز زندگی در کشوری که در آن قدرت به شکلی مسالمت آمیز تقسیم شود، به حقوق انسانی و مدنی احترام گذاشته شود و هیچ کس در فضای هراس از مقامات زندگی نکند.
کسی نمی داند که کجا و کی این حرکت ارعاب، وحشت آفرینی و خشونت تمام می شود. از منظری دانشگاهی، نگران کننده ترین تحولی که رخ داده و اخیراً تأیید آن در سخنان رهبر کشور آمده است، ارتباطی است که میان علوم انسانی، دانشگاه ها و به اصطلاح «ضد-انقلاب های مخملی» بر قرار کرده اند.
حمله بردن به علوم انسانی به عنوان کانون خیانت، عملاً حمله ای است به همه پژوهش های مستقل دانشگاهی که درباره قدرت، تاریخ آن، میراث امروزی آن و محدودیت های مطلوب اش صورت می گیرد. این حمله مقدمه ای برای تعصب است و به طور طبیعی به توهم های کور، خطاهای عظیم، رهبری درجه سوم و اشتباهاتی زنجیروار خواهد انجامید.
این حمله نابخردانه به صداقت و سلامت دانشگاهیان توضیح می دهد که چرا می خواهم این پیام را به کسانی بدهم که اکنون محاکمه می شوند یا محاکمه شده اند و همچنین به آن عده از پژوهش گرانی که اکنون به عنوان دشمن حکومت، آماج حمله واقع شده اند چرا که حرفه شان مطالعه جامعه و دولت بوده است. پیام ساده است: من تنها یکی از بی شمار کسانی هستم که به شما می اندیشد. آنگاه که شما را با خشونت میان دالان های قیرگون شایعه، اهانت، تهمت، ضرب و جرح شبانه، اتهامات دروغین، محرومیت از خواب، زندان انفرادی، تجاوز، اعترافات اجباری و جلسات نمایشی دادگاه به پیش می رانند ما رنج می بریم و می گرییم.
تعقیب و محاکمه شما و حبس های درازمدت هیچ حاصل و دستاوردی نخواهد داشت. این ها نارضایتی عمومی، بیکاری، فقر، بی ثباتی منطقه ای و زمامداری دولت فاسد را پایان نخواهد داد. هر چه بگویند یا بکنند، خیره سری، ظلم و بی کفایتی از حمایت خدا برخوردار نیست. حبس و زندان بدون محاکمه - که بنا به قانون اساسی ممنوع است - و مرگ در بازداشت هیج نسبتی با خرد یا عدالت، یا با دعوت پیامبر به گوش فرا دادن به مردم و برخورد شفقت آمیز و محترمانه با آنان ندارد.
دوستان! به این دلیل است که می دانید هر چه در مقام ضعف بگویید یا بکنید علیه شما به کار گرفته می شود - و به این دلیل است که شما عزم کرده اید که استوار باشید و چنگ در رشته صداقت و راستی بزنید و با علم به این که عزیزان تان و میلیون ها نفر در سراسر جهان شما را از یاد نخواهند برد و مخمصه مخوف شما را به حساب تقدیر و قسمت نخواهند گذاشت، شهامت و تسلا خواهید یافت.

ريشه ها و پيامد سياسي شدن شبكه هاي اجتماعي

شايد عده اي بر اين تصور باشند كه با امنيتي كردن فضا توان مهار و كنترل شبكه هاي اجتماعي سياسي شده و مقاومت مدني را خواهند داشت اما زمان به آنها خواهد فهماند كه اين يك تصور غلط و پريشان است.مهار قانوني مقاومت مدني كاري بسيار دشوار و پيچيده ، اگر نگوئيم محال است، خواهد بود. بماند كه اين مهار ضمن همانند كردن ما با رژيم استبدادي پهلوي در عمل تضييع كننده يكي از حقوق اساسي انقلاب اسلامي و جامعه به نام آزادي است
عماد افروغ : قصد ورود تفصيلي به بحث نوظهور به لحاظ مفهومي اما كهن به لحاظ محتوايي شبكه هاي اجتماعي و روابط و پيوندهاي قوي و ضعيف مطرح در اين حوزه اجتماعي و مبحث مربوط به سرمايه اجتماعي و عناصر مرتبط و ريشه هاي پيدايي آن را ندارم و به اين بسنده مي كنم كه در عرصه حيات عمومي و اجتماعي، ارزش ها، هنجارها، دلمشغولي ها، روابط، پيوندها، گروه بندي ها و اجتماعاتي اعم از طبيعي و مدرن، بسته به شكل و ميزان تفكيك و تمايزيافتگي جوامع مختلف وجود دارد كه در مجموع ريشه در نيازهاي مشترك و بعضا نيازهاي اقشار خاص اجتماعي دارد.
اين گروه بندي ها و شبكه روابط و تعاملات اجتماعي در مجموع بهره مند از فرصت ها و منابعي هستند و در شرايط عادي اثرگذار بر حيات ساير عرصه ها از جمله حيات سياسي بوده و در شرايط خاص و بحراني مي توانند بسيج شده و تاثير و نفوذ قابل توجه از خود به نمايش بگذارند.
مساجد، حسينيه ها، هيات هاي مذهبي، مكان مراسم و مناسك ملي و ديني و ديد و بازديدها، همسايگي ها، همكلاسي ها، تمامي محمل ها در اختيار بحث هاي جمعي از قبيل تاكسي ها، اتوبوس ها، نانوايي ها، آرايشگاه هاو استاديوم ها در كنار ساير تجمعات و انجمن ها مواردي از امكان بسيج سياسي شبكه هاي اجتماعي در موارد بحراني و غيرعادي است كه نمونه آن را در انقلاب اسلامي تجربه كرديم.
به هر حال در مجموع، مولفه ها و عناصر پيچيده و حتي منبسط در اين عرصه به يك معنا مقبوليت بخش حيات سياسي حداقل به عنوان وجه انكار ناپذير مشروعيت بوده و صاحب منصبان و اصحاب قدرت رسمي به راحتي نمي توانند هر موقع كه اراده كنند به مهار و كنترل اين عرصه بپردازند و همانند خمير با آن برخورد كنند. نظام هايي كه اين نحوه نگاه را به عرصه حيات عمومي و اجتماعي دارند و مي كوشند تا همه چيز را سياسي كنند مشهور به نظام هاي توتاليتر يا تماميت خواه هستند. معروف است كه در اين دسته از جوامع همه چيز سياسي است جز سياست. به هر حال مولفه هاي ديرپا و ريشه دار اين عرصه، حيات و ممات خود را دارا است و نظام هايي موفق هستند كه اين عرصه و عرصه مرتبط زيست-جهان را درك نموده و به گونه اي با آن همنوايي و تعامل داشته باشند.در شرايط عادي و مطلوب حسب تقسيم كار اجتماعي و فلسفه وجودي تشكيل دولت ها بخشي از كارويژه حيات اجتماعي به بخش قدرت رسمي يا به اصطلاح، حكومتي آن واگذار مي شود.
كارويژه هاي بسياري براي نظام هاي سياسي و دولت ها قابل ذكر است. از دستيابي به اهداف جمعي گرفته تا حل منازعات و اختلافات في مابين نيروها و گروه هاي اجتماعي از طريق ساز و كارهاي قانوني و مورد توافق جامعه.
هرچند عرصه هاي نظام اجتماعي- سياسي به يكديگر مرتبط هستند اما قابل تقليل به يكديگر نيستند و هر كدام كارويژه و ماهيت خاص خود را دارا مي باشند. همانگونه كه مطلوب نيست كه جامعه به سياست تقليل يابد و سياست تمام عرصه ها و لايه هاي اجتماعي را در نوردد، اين نيز مطلوب نيست كه سياست به جامعه تقليل يابد و بازده خاص و قانوني خود را از دست بدهد يا رها كند و به اصطلاح به امان خدا بگذارد. اگر تقليل جامعه به سياست و سياسي شدن بيش از حد و آمرانه و از بالاي قدرت رسمي ترجماني از توتاليتاريزم است، تقليل سياست به جامعه و انتقال كارويژه خاص سياست به عرصه عمومي كه خود نيز عبارتي ديگر از سياسي شدن بيش از حد جامعه، هرچند از پائين است، ترجماني به آنارشيسم و بي نظمي و بي قانوني است كه هم در تاريخي اسلام و هم در تاريخ غرب مشتريان وطرفداراني داشته است. در عصر جديد مي توان از ماركس به عنوان يكي از طرفداران پروپاقرص جامعه بي دولت نام برد. همانگونه كه اشاره شد به نظر مي رسد، ضمن اذعان به ارتباط عناصر مختلف حيات اجتماعي - سياسي، مطلوب ترين حالت، تعامل اين عناصر با حفظ كارويژه خاص آنها باشد براي مثال پارسون از جامعه شناسان نظم گرا معتقد است كه بايد بين سياست و فرهنگ تعامل وجود داشته باشد.
سياست بايد در خدمت ارزش ها و هنجارها باشد تا در عوض بتواند مشروعيت خود را از ساحت فرهنگ بدست آورد. اشاره شد كه يكي از وظايف جدي و قابل تامل قدرت رسمي حل عادلانه و منصفانه و در حد امكان اغنايي منازعات في مابين نيروهاي اجتماعي از طريق نهادها و ساز و كارهاي قانوني است. در صورت اختلال در اين وظيفه، اتفاقات و واكنش هاي مختلف، محتمل و قابل پيش بيني خواهد بود. نوعا اين گونه جا افتاده است كه در كل در صورتيكه نظام سياسي نتواند كاركردهاي عام خود را ايفا نموده و يا در نمايش اين كاركرد با ضعف روبرو شود جامعه در معرض آسيب ها و شورش هاي مختلف قرار مي گيرد.
به نظر مي رسد تحريك سياسي شبكه هاي اجتماعي به عنوان يكي از پيچيده ترين و سخت ترين پايگاه هاي مقاومت مدني و به عبارتي مبارزه منفي از سوي ميرحسين موسوي پس از نا اميدي از توجه صاحبان قدرت به ظرفيت هاي قانوني در احقاق حقوق برخي از شهروندان و مطالبات بخشي از جامعه صورت گرفته باشد. كاري كه معمولا در شرايط غيرعادي و بحراني در دستور كار قرار مي گيرد. البته تا كنون سياسي كردن اين بخش توسط گروه هاي مختلف سياسي كمابيش در دستور كار بوده است اما به هر حال مطلوب آن است كه اين عرصه كار ويژه سياسي به معناي خاص خود را به عرصه قدرت رسمي واگذار كند و خود به كارويژه هاي متنوع فرهنگي، اخلاقي، معنوي، زيبايي شناختي، فلسفي، اقتصادي، نظري و فردي و اجتماعي ديگر مشغول گرددو تنها به دلالت هاي سياسي خود اكتفا كند و با نظريه پردازي و نقادي و نظارت خود هادي و مراقب سياست ها و رفتارهاي نظم سياسي باشد. مطلوب آن است كه قدرت صرفا به قدرت رسمي تقليل نيابد و عرصه حيات عمومي و اجتماعي ضمن توجه به جايگاه و فضيلت نقد و با ملاك قرار دادن ارزش هاي مشترك جامعه به نقادي و نظارت رفتارهاي حاكم بپردازد. ليكن حضور پررنگ و پرملات نقادي و نظارت نيز علاوه بر حضور نيروهاي نقاد و ناظر نيازمند حداقلي از مشروعيت براي نظام سياسي مستقر و باور به كارآمدي و توجه آن به اين نقدها و ارزيابي ها است.
قطع اميد از بخش رسمي قدرت ضمن اينكه پايه مشروعيت (با توجه به دو مولفه اي بودن آن در نظام جمهوري اسلامي: حقانيت و مقبوليت) را سست و متزلزل مي كند باعث سياسي شدن افراطي و بيش از حد حيات عمومي و اجتماعي خواهد شد كه ظاهرا عوارض خوب و خوشايندي حداقل از ديدگاه صاحبان قدرت و نظم گرايان در بر نخواهد داشت. تحريك سياسي بيش از حد اين عرصه باعث مي شود همه چيز رنگ و بوي قدرت و سياست رسمي به خود بگيرد و عرصه اجتماع مبدل به عرصه مناقشات و درگيري هاي سياسي في مابين گروه ها و نيروهاي اجتماعي گردد و حتي تا عمق مناسبات و روابط اجتماعي و مناسك و مراسم اجتماعي نيز نفوذ كند و زورآزمايي طبيعي قدرت در عرصه قدرت رسمي در شكل غيرعادي آن به عرصه حيات اجتماعي تسري يابد و بستري براي بروز و ظهور انواع و اقسام شورش ها و جنبش هاي اجتماعي فراهم گردد. به هر حال تا كي اين عرصه مي تواند متحمل و عهده دار كارويژه خاص سياست رسمي باشد، زماني مي رسد كه به گونه اي تلاش مي شود تا به عرصه قدرت رسمي موجود يا نو ظهور دست يابد.
حال دو سوال اساسي پيش روي ما است. يكي اينكه چه اتفاقي افتاده است كه بخشي از نيروهاي اجتماعي تصميم گرفتند تا از طريق شبكه هاي عمدتا غير رسمي اجتماعي به آگاهي بخشي و مقاومت مدني و احقاق حق خود اهتمام ورزند؟ آيا اگر نظام سياسي مستقر مطبق با ارزش هاي مورد قبول و در مورد بحث ما، گفتمان جامع و دربرگيرنده انقلاب اسلامي و سيره نظري و عملي امام راحل اداي وظيفه كرده بود و توجه به ديدگاه ها و سلايق مختلف در ذيل اين گفتمان مي كرد و عقلانيت و گسترش دايره مشورت و سياست اخلاقي و پاسخگويي به مطالبات سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اجتماعي اقشار مختلف را از طريق وظايف قانوني خود سرلوحه اقدامات خود قرار مي داد كار به اينجا مي رسيد؟ آيا نقدهاي وارد بر سياست ها و رفتارهاي مستقر تنها از ناحيه رقيب به اصطلاح جناحي مطرح شده است كه بحث رقابت هاي طبيعي سياسي به ميان آيد؟ آيا در درون همين جناح به اصطلاح حاكم نبودند افرادي كه طي سالهاي گذشته نقدهاي مشابهي را بر اين سياست ها و رفتارها وارد مي كردند؟ آيا به اين نقدها و توصيه ها توجهي صورت گرفت؟! اين سوال را كماكان باز مي گذاريم تا محل بحث و مطالعات جدي تري قرار گيرد.
و اما سوال دوم به چه بايد كرد برمي گردد. پاسخ به اين سوال نيز در گرو فهم نحوه مواجهه صاحبان قدرت به معترضان و تبديل شدن يك دعواي خانوادگي و نسبتا طبيعي به يك نزاع اجتماعي و رويارويي سياسي گسترده و مخملين ناميدن اين اعتراض و طرد سياسي با استفاده از تمامي امكانات نرم و سخت در اختيار توسط برخي از صاحبان قدرت است.به نظر مي رسد به عنوان يك راه حل اساسي قبل از هر چيز بايد اعتدال بيشتر در دستور كار قرار گيرد و جلوي افراط گري ها و تندروي هاي برخي افراد تندرو ، كم مايه، پرمدعا و سوفسطايي مسلك، متوهم و توهم ساز گرفته شود. بكارگيري مفهوم شناخته شده انقلاب مخملي و تحميل آن به اعتراض اخير همانگونه كه بارها اشاره شده است هم به لحاظ زمينه اي، اهانت به شرايط فرهنگي و تاريخ ايران اسلامي است و هم به لحاظ ساختاري و جايگاه عامليت در اعتراض ها و جنبش هاي اجتماعي مغاير با گفتمان و رفتارهاي رهبري اين جنبش اعتراضي و درون گفتماني است. نفي انتساب انقلاب مخملي به اعتراض اخير به هيچ وجه به معناي ناديده انگاشتن اهميت جنگ نرم در رويارويي هاي سياسي و به طور خاص با غرب و بيگانه نيست. اتفاقا نگارنده معتقد است جوهره انقلاب اسلامي مويد يك بسته نرم افزاري فكري و معنوي براي تهاجم و مقابله با انديشه هاي غيرانساني و غيرالهي در درون مرزهاي جغرافيايي بيگانه و خارج از اين مرزها و از طريق فضاهاي مجازي است اما زماني كه شما قابليت هاي خود را ناديده مي گيريد و به جاي تهاجم فكري و معنوي دست روي دست مي گذاريد و اجازه مي دهيد تا رقيب ايدئولوژيك شما مرزهاي مجازي و حقيقي شما را درنوردد آنگاه حاصلش همين مي شود كه بوي انفعال از در و ديوار شما ببارد و شما با تصورات واهي و بعضا به نام جنگ نرم به جان يكديگر بيافتيد و به جاي آنكه با توجه به كثرت ديدگاه هاي درون گفتماني يد واحده اي براي دفاع از مرزهاي جغرافيايي و عقيدتي شويد به حذف يكديگر و غلبه قشري سطحي نگر اهتمام ورزيد. آيا به اين سوال انديشيده ايد كه در صورت حذف نيروهاي مختلف اجتماعي با كدام توان و نيرو و با كدام سطح قابل قبولي از مشروعيت مي خواهيد به جنگ نرم با دشمن بپردازيد و از مرزهاي خود دفاع كنيد؟ درست است كه براي دفاع از ارزش هاي اخلاقي و اسلامي بايد يك نظام سياسي مستقر و به اصطلاح حكومتي تشكيل شده باشد و براي حفظ آن كه دستاورد آرزوهاي تاريخي ما مسلمانان و خون شهداي گرانقدر است، از هيچ تلاشي نبايد مضايقه كرد اما آيا اين هم درست است كه به راحتي و با خلط منافع و مصالح جناحي خود با منافع و مصالح نظام و حذف نيروهاي موثر سياسي و اجتماعي، برخلاف سيره نظري و عملي امام (ره) و با انگ براندازي به يك اعتراض نسبتا طبيعي و بدون مستندات كافي و محكمه پسند، بتوان در برابر تهديدات دشمن ايستادگي كرد؟
آيا تصور نمي كنيد اين سناريو خود يك جنگ نرمي باشد كه بنيانگان (شرق يا غرب) عليه ما راه انداخته و ما را به جان يكديگر انداخته اند و عده اي خواسته يا ناخواسته كارگزار اين جنگ نرم شده اند؟!
صاحبان قدرت بايد متوجه عوارض بي توجهي به ظرفيت هاي قانوني براي حل منازعات و اختلافات و اداره صحيح و مطلوب جامعه باشند. بايد توجه داشت كه توجه به قانون امري دو سويه و طرفيني است، از يك سو معترضان حدالامكان بايد از طريق سازوكارها و نهادهاي قانوني مطالبات و اعتراض هاي خود را دنبال كنند و عرصه اجتماعي را تنها به منظور نقادي و نظارت، بازتوليد نيروي انساني براي تصدي مشاغل سياسي و نظريه پردازي تحريك كنند و از سوي ديگر صاحب منصبان بايد علاوه بر توجه به ظرفيت هاي قانوني براي بروز تظلم ها و دادخواهي و حتي ذهنيت ها پا را از برخورد قانوني فراتر نگذارند. اما متاسفانه در شرايطي كه عملا انديشه هاي امام راحل مبني بر توجه به ديدگاه هاي مختلف ناديده انگاشته مي شود و رسانه ملي فراتر از وظيفه قانوني خود عمل مي كنند، در شرايطي كه به ناحق اعتراض هاي عمومي و حداقل ذهنيت آنها در ارزيابي نتايج انتخابات با انگ مخلملي بودن و قصد براندازي تفسير مي شود، خواه ناخواه مسير براي يك مقاومت مدني و سياسي شدن افراطي عرصه زيست- جهان و شبكه هاي اجتماعي فراهم مي شود. شايد عده اي بر اين تصور باشند كه با امنيتي كردن فضا توان مهار و كنترل شبكه هاي اجتماعي سياسي شده و مقاومت مدني را خواهند داشت اما زمان به آنها خواهد فهماند كه اين يك تصور غلط و پريشان است.
بايد در شرايط كنوني به تامل در شيوه مواجهه خود پرداخت و صرفا محمل ها و ظرفيت هاي قانوني را با عنايت به مديريت ويژه شرايط بحراني اساس مواجهه خود قرار دارد. بايد طرفين نزاع را به رعايت دو سويه قانون ، توجه به مولفه هاي وحدت بخش مشترك و خويشتنداري دعوت كرد. بايد به اين مهم توجه داشت كه وحدت مطلوب تنها در سايه تكثر امكانپذير خواهد بود. وحدتي كه اختلاف ديدگاه ها، سلايق و تفاوت ها را در ذيل گفتمان انقلاب اسلامي و ارزش هاي جمهوري اسلامي و قانون اساسي به رسميت بشناسد. بي توجهي به ظرفيت هاي قانوني، ناديده انگاشتن اين تفاوت ها و اختلافات با تكيه بر اهرم هاي نرم و سخت در اختيار، اشكال غيررسمي مدني و تحريك سياسي بيش از حد شبكه هاي اجتماعي را در بر خواهد داشت. مهار قانوني مقاومت مدني نيز كاري بسيار دشوار و پيچيده ، اگر نگوئيم محال است، خواهد بود. بماند كه اين مهار ضمن همانند كردن ما با رژيم استبدادي پهلوي در عمل تضييع كننده يكي از حقوق اساسي انقلاب اسلامي و جامعه به نام آزادي است ضمن آنكه در طرف ديگر نيز وحدتي كاذب و صوري كه ترجماني از نفاق و ريا است را بر جامعه حاكم خواهد كرد. جامعه سياسي كشور اعم از گروه ها و احزاب سياسي در قدرت و خارج از قدرت منتقدان و صاحبان قدرت به ويژه بخش معقول و خردمند آن بايد بكوشند تا با تمام گروه ها و اقشار ملتزم به انقلاب اسلامي و قانون اساسي و ارزش هاي جامعه و خواهان حضور در عرصه قدرت رسمي و بدون حذف يكديگر اجازه فعاليت و بازي سياسي داده شود.

کارتون(01)

 بخش گالری نوبنیاد است و قصد به انتشار آنچه در قالب عکس و کارتون بیان میشود دارم ، بازدید کنندهٔ کل این وبلاگ خودم و تنها خودم هستم پس ابایی نیست از هرچه قلم فرساید . اگر دوستی‌ علاقه به انتشار ترکه ای  در این قسمت هست - که نیست - دست مایه هایش را با توضیح به من انتقال دهد، بدون ممیزی انتشار میدهم تا روحش در این وبلاگ جریان داشته باشد .

نگارندهٔ این ترسیم جانانه را نمیدانم و نمیشناسم ولی‌ سخنی زیبا بیان کرده و آنچه به ذهن میرساند بس تلخ اما حقیقت است .


این تخم دو زرده به قول خود نگارندهٔ کارتون -رضا طایفی عزیز- در سال ۸۴ کشیده شده که در زیر میخوانیم آنچه رضا نوشت .
اين كارتون شايد مي‌توانست سكوي پرتابی به سوي كار مطبوعاتي باشد كه نشد.قرار بود در ويژه نامه اي در آستانه انتخابات رياست جمهوري سال ۸۴ براي روزنامه اقبال اين كار و يك كار ديگر چاپ شود كه بنا به كنشهايي، آن ويژه نامه (كه براي استان يزد بود) هرگز چاپ نشد. البته آن زمان هنوز براي كار مطبوعاتي زود بود ولي تجربه جالبي مي‌شد.يادش به خير روزهايي كه در كنار يحيي مسعودي و محمد لكي و حمزه غالبي مطلب مي‌نوشتيم. من طنز مي‌نوشتم و يحيي سردبير بود.لك و حمزك هم جدي بازي در مي‌آوردند.يادش به خير.
 
امید داشتیم امید رضا جان بر آورده شود ، اما نگذاشتند هرچه می‌‌باید میشد و بسیار امیدها که بر باد دادند و میدهند . در زیر میخوانیم آنچه رضا نگاشت بعد از ۴ سال .
کاریکاتوری که می بینید تمثالی از چهره پف آلود میر حسین موسوی است که از خوابی بیست ساله برخاسته اند.این کاریکاتور را برای نشریه ایرانیان که در سطح دانشگاههای کشور توزیع می شود، کشیده ام. امید است ایشان هر چه سریعتر ضمام امور را به دست گرفته و برای مملکت خود مفید فایده قرار گیرند!

جمعه

مارتین هایدِگِر(۱۸۸۹ - ۱۹۷۶)

«ما برای تفسیر آواز و غزل آماده نیستیم، بلکه هیچ حقی هم در این کار نداریم، زیرا قلمرویی که در آن گفتگو بین شعر و اندیشه برقرار است به آهستگی قابل کشف شدن، دسترسی و تفحص در اندیشه است.»

«گفتن و بیانی که کامل تر است تنها پاره‌ای از اوقات پدید می‌آید. تنها کسانی که جسورتر هستند نسبت به آن توانمند هستند زیرا این کاری ست دشوار. مشکل، دست یابی به وجود است.»
مارتین هایدِگِر (به آلمانی: Martin Heidegger) ‏ (۱۸۸۹ - ۱۹۷۶) یکی از معروفترین فیلسوفان قرن بیستم بود. او با شیوه‌ای نوین به تامل درباره وجود پرداخت. فلسفه او بر دیدگاه‌های بسیاری از فلاسفه بعد از او اثر گذاشت.

راه سبز امید، به عصر یخبندان دموکراسی پایان می‏دهد

جبهه مشارکت ایران اسلامی با صدور بیانیه‏ای از تشکیل "راه سبز امید" توسط میرحسین موسوی استقبال کرده و مهمترین دست‏آورد این انتخابات را "ظهور و بروز اراده ملی در بالاترین سطح و در فراگیرترین عرصه برای غلبه بر موانع و عوامل عقب‏ماندگی و در جا زدن کشور" عنوان نموده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
دهمین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران علی رغم همه تلخی ها و بد اخلاقی ها و سوء استفاده های اصحاب قدرت، دست آوردهای شیرین و بزرگی داشت که به مرور نتایج آن برای همگان روشن خواهد شد.
شاید مهم ترین دست آورد این انتخابات، ظهور و بروز اراده ملی در بالاترین سطح و در فراگیرترین عرصه برای غلبه بر موانع و عوامل عقب ماندگی و در جا زدن کشور بود که با گشودن "راه سبز امید" تردیدی نیست که این ملت با آگاهی و شناخت کامل و با برخورداری از صبر و بردباری مثال زدنی و با بلوغ مدنی کاملی که در این عرصه از خود نشان داد، روز به روز فضاهای جدیدی را برای شکوفایی ظرفیت های ملی خواهد گشود. بدین معنا دهمین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی، پیروزی ملتی بود که شکوفایی خود را جشن گرفت و راه روشن خود به سوی سعادت و ترقی را شناخت و در آن گام به پیش نهاد.
آن چه به نام بیانیه "راه سبز امید" توسط قرزند پاک ملت، انسان فرهیخته، فداکار و متدین، جناب آقای میرحسین موسوی انتشار یافت در حقیقت مانیفست رهایی مردم ایران از چرخه معیوب استبداد - وابستگی - عقب ماندگی است. این متن پرمحتوا حاصل اندیشه در یک قرن تلاش ملت ایران برای آزادی و پیشرفت و خودباوری و بخصوص تعمق فراوان در انقلاب اسلامی ایران و نتیجه بهره گیری از تجارب مغتنم جنبش اصلاح طلبی مردم ایران در دهه گذشته است و می تواند به عنوان چراغ پرفروغی در راه پرفراز و نشیب آنان راهگشای همه ملت برای رسیدن به آرزوها و آمال خود باشد.
جبهه مشارکت ایران اسلامی با تبریک به جناب آقای مهندس موسوی برای "راه سبز امید" از این حرکت راهگشا و امید آفرین استقبال می کند و حمایت همه جانبه خود را از پویندگان این مسیر پر رهرو اعلام می دارد.
از نظر ما "راه سبز امید" دارای شاخصه ها و نمادهای مهمی است که تبیین و پردازش آن ها می تواند در تداوم راه و در تسهیل وصول به مقصد ما را یاری کند. در این جا ما به طور بسیار موجز در حد بضاعت خود به این مهم می پردازیم و امیدواریم آحاد ملت ایران و به خصوص نخبگان و فرهیختگان و اهل دانش و قلم در روشن تر ساختن این راه نورانی یار و یاور دیگر هم وطنان خود در این مسیر باشند.
1- اساس "راه سبز امید" بازگشت و توجه کامل به متن جامعه است. اصلاحات برای آن بود که شکاف بین ملت و حاکمیت را ترمیم کند اما ضعف جامعه مدنی سبب شد تا در این مهم به توفیق کامل دست پیدا نکند. تجربه سترگ اصلاح طلبان اینک می تواند در راه تقویت و توانمند کردن جامعه ایران به عنوان منشا اصلی قدرت و اقتدار در "راه سبز امید" با بازگشت پرتوان به جامعه به کار گرفته شود و به خصوص در عصر یخبندان گردش دموکراتیک قدرت، و در زمان خاکمیت انحصار بازگشت به جامعه به صورت دموکراتیزاسون کامل جامعه ایران می تواند سرآغاز تحولی بزرگ در مدنیت این کشور به شمار آید.
این "بازگشت به مردم" در عین حال که محور همه حرکات را آحاد شهروندان قرار می دهد اما ماهیتا با نگاه توده وار که مشارکت مردم را تنها از طریق سلسله مراتب فرماندهی و بسیج شده از بالا می پسندد کاملا متفاوت است. در نگاه "راه سبز امید" در حقیقت قدرت در جامعه به صورت هرمی ترسیم می شود که قاعده و اساس آن را مردم آگاه، باشعور، دارای حق کامل دانستن و از آن مهمه تر پرسیدن تشکیل می دهد. مردمی که در تعیین حق سرنوشت خود آزادی کامل دارند و هیچ کس نمی تواند این حق را از آنها سلب کند.
2- "راه سبز امید" توانمندسازی جامعه ایران را به نحوی در دستور کار قرار می دهد که هر فرد به عنوان یک ملت شناخته می شود. تجربه موفق "هر شهروند یک ستاد" و "هر شهروند یک رسانه" ما را امیدوار می کند که اینک به دنبال تحقق "هر فرد ، یک ملت " باشیم. در این دیدگاه نادیده انگاشتن حق هر فرد به مثابه ظلم به تمام ملت است و در مقابل هر فرد با مسئولیت پذیری در برابر جامعه خود تکلیف دارد تا به صورت فعال در همه اموری که با سرنوشت سایر هموظنان خود ارتباط دارد مشارکت فعال داشته باشد.
3- "راه سبز امید" ایرانیان را دارای آنچنان ظرفیت بالا و والایی می داند که تکیه بر این ظرفیت را برا یآبادانی و سربلندی ایران کافی و وافی می داند و نه تنها با فعلیت رساندن این ظرفیت نوید ایرانی آباد و آزاد را می دهد بلکه خود را قادر به ارائه الگویی مناسب برای همه کسانی می داند که می خواهند فارغ از سلطه هر قدرتی متکی به خود و هویت خود باقی بمانند. بر این اساس تمام نگاه "راه سبز امید" به داخل و ظرفیت های ملی است و در عین حال که از تمام فرصت های بین المللی در راه سربلندی ملت ایران استفاده می کند اما تعامل به جهان را به قیمت نفی هویت و کم انگاری ظرفیت های ملی نفی می کند.
4- "راه سبز امید" در عین پذیرفتن تکثر و تنوع در درون جامعه ایرانی« نه تنها شکاف های جامعه را فعال نمی کند بلکه با چسب هویت ملی و برابری حقوقی تمام ایرانیان، از این همه تکثر به عنوان سرمایه ای برای رشد و تکامل همه جانبه جامعه ایرانی بهره خواهد گرفت. در "راه سبز امید" همه ایرانیان، از هر جنسی، از هر نژادی، از هر آیینی و از هر فرهنگ و زبانی، بخشی از هویت ایرانی است که وقتی در کنار هم قرار گیرند، وحدت ملی را شکل می دهند. در این نگارستان زیبا به نام ایران، آحاد این ملت علاوه بر افتخار ایرانی بودن، مفتخر به نقش داشتن در تکمیل این هویت پربار هستند.
5- "راه سبز امید" اگر نگوییم تنها راه، مسلما از معدود راه هایی است که با پیمودن آن می توان به تداوم راه انقلاب اسلامی در قالب "جمهوری اسلامی، نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد" امیدوار بود. امروز متاسفانه رفتارهای ناهنچاری که به نام دین و انقلاب چهره نظام را خدشه دار کرده، دفاع از جمهوری اسلامی را برای بسیاری از دلبستگان به آن مشکل کرده است.
"راه سبز امید" با نشان دادن سره از ناسره نه فقط در گفتار بلکه در رفتار و شیوه عمل خود و ترسیم چهره رحمانی دین می تواند اعتماد بر باد رفته را به میراث امام و شهیدان برگرداند. بر همین اساس "راه سبز امید" علیه هیچ فرد یا چریانی نیست بلکه نفی کننده رفتارهایی است که با جمهوری اسلامی هیچ قرابتی ندارد و چون وصله ناجوری دامن این نظام را آلوده کرده اند. "راه سبز امید" دشمن استبداد، وابستگی، ویژه خواری، شایسته ستیزی، ریاکاری، دروغ گویی و حاکمیت بداخلاقی هاست.
6- ویژگی مهم "راه سبز امید" به رسمیت شناختن همهه نهادهای جامعه مدتی و به خصوص احزاب است. "راه سبز امید" فضا را بر هیچ حزب و جریان و گروهی حتی مخالفان خود تنگ نمی کند بلکه با گسترده کردن فضای سیاسی و اجتماعی همچنان آحاد ملت را به تشکل یابی، سازماندهی و عمل جمعی فرا می خواند.
همچنین با اهتمام به ایجاد شبکه های گسترده اجتماعی در ابعاد کوچک و بزرگ در خانه، مدرسه، دانشگاه، حوزه، کارگاه و سازمان های صنفی و حرفه ای یادآور این نکته است که در صورت وجود چنین شبکه های گسترده ای است که نهادهای تاثیرگذار جامعه مدنی مانند احزاب می توانند به اهداف والای خود دست یلبند. در حقیقت "راه سبز امید" پیشنهاد می کند جامعه ایرانی با ظرفیت مثال زدنی خود شایسته آن است که در همه زمینه ها و عرصه ها به کار جمعی روی آورد به نحوی که دست تطاول روزگار نتواند این همبستگی و وحدت را با هر حیله ای دستخوش آسب کند.
7- "راه سبز امید" که در پاسخ به محدودیت های فراوان ایجاد شده بر سر راه ملت در راه احقاق حق خود اعلام موجودیت کرد از چنان وسغت نظر و قدرت روحی بالایی برخوردار است که برای کاهش رنج ملت و کاستن از هزینه های ملی برای رسیدن به سازش با قدرت حاکمه راه حل های عادلانه ای را ارایه می کند که اگر ذره ای انصاف وجود داشته باشد و اراده ای برای برون رفت از بحران یافت شود، این راه حل ها که برگرفته از آموزه های الهی و منشا گرفته از روح گذشت ایرانی است مورد توجه خواهد بود.
جبهه مشارکت ایران اسلامی با ابراز خوشوقتی از آغاز این مرحله در تاریخ ایران عزیز، اطمینان دارد تلاش همه مردم ایران در "راه سبز امید" سبب شکوقایی استعدادهای فراوان و سربلندی روزافزون ملت خواهد شد و دیر نخواهد بود روزی که قدرت ملت در حرکت پرتوان خود همه کس و همه چیز را به تسلیم در برابر اراده خود وا خواهد داشت.
جبهه مشارکت ایران اسلامی
18 شهریور 1388

پنجشنبه

«جزئی» و «کلی» در جامعه

نویسنده این یادداشت که استاد دانشگاه است، کوشیده با توضیح دو مفهوم کلی و جزئی و انضمام آن به بدنه مباحث اجتماعی، نتایج کلی و جزئی امور سیاسی اجتماعی و سایر پدیده ها را با توجه به زاویه نگاه حکومت یا مردم توضیح داده و تفاوت آنرا نشان دهد.
محمد سروش محلاتی : موضوعات دو گونه اند: برخی کوچک و جزئی اند و برخی دیگر بزرگ و کلی اند. عکس العمل هایی که انسان ها در برابر اتفاقات دارند، بر اساس تصور آن ها از جزئی بودن یا کلی بودن هر موضوع است. موضوعی را که جزئی می بینند، برای آن اهمیت چندانی قائل نمی شوند، سرمایه گزاری زیادی نمی کنند و قابل اغماض و چشم پوشی می دانند. در حالی که برای موضوع کلی، اهتمام جدی تری بخرج می دهند و هزینه بیشتری می پردازند.
البته کلی یا جزئی بودن، دو وصف نسبی و اضافی اند که در مقایسه امور مختلف، متفاوت می شوند و چه بسا آنچه که در یک نگاه، "جزئی" به حساب آمده، با نگاه دیگر "کلی" شمرده شود. ارزیابی و قضاوت ما درباره کلی و جزئی بودن یک موضوع اجتماعی، به عوامل مختلفی بستگی دارد. از آن جمله:
1-از چه کسی:
اینکه رفتار خاص از چه کسی صادر شود، در جزئی یا کلی بودن آن دخالت زیادی دارد. گاه یک رفتار جاهلانه، از یک کودک، جزئی و از یک فرد کامل، کلی است. هر چه توقع و انتظار از شخص یا نهادی بیشتر باشد، کار خلاف او کلی تر دیده می شود. چه بسا یک "خلف وعده" یا "دروغ" در میان شهروندان، جزئی دیده می شود، ولی آنها، چنین اموری را در سطح حکومت، "کلی" می بینند.
2- در چه موقعیتی:
اینکه واقعه ای در کجا و در چه موقعیتی اتفاق افتد، در سنگینی یا سبکی آن تاثیر دارد، مثلاً گناهی که در ماه رمضان انجام گیرد، "معصیت مضاعف" است، یعنی گاهی موقعیت ها، جزئی را به کلی تبدیل می کنند، ازاین رو ممکن است، کاری که در یک نظام استبدادی "جزئی" است، در یک رژیم اسلامی، "کلی" باشد.
3- برای چه کسی:
برای کسی که از روح لطیف و روان زلالی برخوردار است،جزئی ها هم کلی و سنگین است. مثلاً قلب امیرالمومنین که عرش الرحمان است از اینکه می شنود متجاوزان در کشور اسلامی، خلخال از پای یک زن یهودی بیرون آورده است، چندان به لرزان در می آید که عکس العمل مرگ را در برابر این مصیبت عادی می داند. ممکن است برای فرد دیگری همین فاجعه، عکس العملی در حد اظهار تاسف بدنبال داشته باشد، و یا حتی "قابل اغماض" باشد!
4- تلقی عمومی:
موضوعی جزئی وقتی که در ذهنیت عمومی، از حساسیت و اهمیت بیشتری برخوردار باشد، "کلی" تلقی می شوود، در اینجا از وصف"للغیر" بودن جزئی و کلی نباید غفلت کرد.در حقیقت این گونه جزئی ها، چون در نظر مردم "کلی" است، تاثیر آن هم، کلی است، هر چند صد برهان اقامه شود که "جزئی" بوده است.
5- ملاک و معیار:
بسیاری از اختلاف نظر ها درباره کلی یا جزئی بودن امور اجتماعی، از آنجا ناشی می شود که نگاه های متفاوتی نسبت به موضوعات وجود دارد. در نگاه دولتمردان، هر چه که به نحوی آسیبی به "حکومت" و متصدیان آن وارد می کند، "کلی" است، و آنچه که به "شهروندان" آسیب می رساند، " جزئی" است. چون آن یکی "اصل" است و این یکی "فرع". ولی اگر مبنایمان این باشد که حکومت وسیله ای برای احقاق حقوق مردم، و والی خدمتگزار رعیت است، در این صورت کلی و جزئی جای خود را عوض می کند.
6- واقع گرایی:
درک درست واقعیات و شناخت کافی از آنچه اتفاق می افتد، نیازمند " آگاهی وسیع" و "آزادی" از قید و بندهاست. قهراً کسی که مجاری اطلاعاتی اش محدود است و یا به دلیل وابستگی به موقعیت خاصی،منافعش اجازه"واقع بینی" به او نمی دهد، نمی تواند داوری صحیحی از جزئی یا کلی بودن وقایع داشته باشد. لذا برای چنین افرادی، کلی ها هم "جزئی" جلوه می کند. حضرت امیر به دولت مردان هشدار داد که اگر خود را محصور کنید، بزرگ ها را کوچک خواهید دید:"فیصغر عندهم الکبیر و یعظم الکبیر".
به همین دلیل، نگاه عامه مردم که گسترده تر و آزادتر است،"واقعی تر" هم هست.
7- تاثیر توهم:
گاهی در جزئی یا کلی دیدن قضایا، انسان دچار توهم می شود. توهمات علل مختلفی دارد. مثلاً دولتمردان چون دائماً با "اسم و رسم دارها" حشر و نشر دارند، لذا هرچه به ایشان مربوط شود، "کلی" است، و هرچه به افراد بی نام و نشان مربوط باشد،"جزئی" است. حضرت امیر به مالک اشتر تذکر داد که مبادا "مصیبت بزرگ" پایین دست ها را "کوچک" شمرده و مصیبت کوچک اشراف را بزرگ بپنداری:"ولا یدعونک شرف امرئ الی ان تعظم من بلائه ما کان صغیراً، و لا ضعۀ امرئ الی ان تستصغر من بلائه ما کان عظیماً"
8- تکرار جزئی:
جزئی، تا وقتی که تکرار و تجمیع نشده است، جزئی است. و الا وقتی "جزئی ها" تکرار شده و متراکم شوند، "کلی" اند. در فقه هم تکرار گناه"صغیره" را "کبیره" دانسته اند. پس آنچه که مسبوق به سابق است و زمینه استمرار دارد، نباید"جزئی" تلقی شود. اساساً تحولات اجتماعی،معمول اموری است که هر کدام از آن ها "جزئی" است، ولی "مجموعه" آنها که کلی است، به تحولات عمیق می انجامد.
9- جزئی کاشف:
برای حکم به جزئی بودن یک موضوع، فقط به قد و قواره"ظاهری" آن نباید بسنده کرد. چرا که ممکن است"جزئی"دارای "لایه های پنهان" و "ریشه های قوی" باشد. که در این صورت باز هم جزئی، کلی است. مثلاً تغییری که در یک خال کوچک رخ می دهد، "به ظاهر جزئی" است، ولی ممکن است یک پزشک متخصص آن را علامت سرطان پوست بداند! و گاه یک به زمین خوردن جزئی، کشف از غده بدخیم در مغز دارد! وقتی که می توان در موضوعات اجتماعی، حکم به جزئی بودن کرد، که ریشه های سرطانی برای آن وجود نداشته باشد.
10- جزئی دینی:
در حکومتی که نام دین بر آن نهاده شده و حاکمان به عنوان "حق دینی" به تدبیر امور می پردازند، داوری درباره هر موضوع جزئی، توام با یک داوری بزرگ تر درباره دین است. در اینجا نقایص، چون به حساب دین هم گذاشته می شود، لذا جزئی، تبدیل به کلی می شود یعنی اثر تخریبی آن چند برابر می گردد. در حالی که در حکومت غیر دینی، اتهام محدود به "شخص" یا "حزب" یا "برنامه" می شود و از این نظر همیشه"جزئی" است.
نتیجه آنکه چون بسیاری از تصمیمات اساسی در هر نظام سیاسی، بر مبنای جزئی- کلی کردن امور است، و چون نمی توان این تقسیم را یکسره به اصحاب قدرت واگذار کرد. چرا که به فرموده امیر المومنین درک آن ها آسیب پذیر است، از این رو، چاره ای نیست جز آنکه رسانه های آزاد و مستقل، احزاب و گروه ها، متفکران و اندیشمندان، به ارائه تحلیل واقعی از جزئی ها و کلی ها، بپردازند. این، یکی از مصادیق امر به معروف و نهی از منکر است.

چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟

فرشاد کوشا: حدود بیست سال پس از آنکه هایدگر یک سر بزرگ مناقشات فکری جامعه فکری ایران را تشکیل داد، اثر اصلی و مهم او «وجود و زمان» به فارسی برگردانده شد. بیش از دو دهه باید طول می‌کشید تا روشنفکری ایران دعوا بر سر تبار و ماجراهای سیاسی او را کنار بگذارد و تفکر او را به چالش بکشد.
دوره‌ای که صرفاً به جدل میان مدافعان و مخالفان این فیلسوف آلمانی قرن بیستم گذشت و ثمره آن برای علاقه‌مندان فلسفه و اندیشه چیزی نبود جز انحراف از مسیر اصلی. شناخت هایدگر در ایران بیش از هر فیلسوف دیگر با منافع و اغراض شخصی همراه بود و این نه تنها کمکی به پاگرفتن و آشنایی با فلسفه او نشد که نقد دقیق و مشخص او را نیز ابتر و ناممکن ساخت. حالا و پس از مدت‌ها حرف و بحث عمدتاً «خاله‌زنکی» پیرامون هایدگر، یکی دو سالی است مواجهه با هایدگر جدی‌تر شده است.
سیاوش جمادی که سال گذشته «وجود و زمان» را به فارسی برگردانده بود، امسال کتاب «چه باشد آنچه خوانندش تفکر؟» را ترجمه کرده و ظاهراً یکی از دل‌مشغولی‌های اصلی خود را هایدگر قرار داده است. این کتاب مجموعه درس‌گفتارهای هایدگر در دو ترم تابستانی و زمستانی در سال‌های 1951 و 1952 در دانشگاه فرایبورگ است که اولین درس‌گفتارهای دانشگاهی او بعد از رفع ممنوعیتش از تدریس به شمار می‌رود. نشست نقد و بررسی این کتاب عصر دوشنبه در بحبوحه مناقشات انتخاباتی کشور در سرای اهل قلم برگزار شد. در این نشست از مجموعه نشست‌های گروه فلسفه و دین سیاوش جمادی، بیژن عبدالکریمی و فرید اولیایی حضور داشتند. در ابتدای این نشست جمادی درباره ترجمه خود گفت: بعضی‌ها به ترجمه عنوان کتاب ایراد می‌گیرند که چرا آن را به صورت آهنگین ترجمه کرده‌ام.
عنوان آلمانی کتاب was heisst denken است که برخی معادل انگلیسی آن را what is called thinking می‌دانند. ترجمه درست عنوان این است که این چیزی که به آن می‌گوییم تفکر چیست؟ و ترجمه آن به صورت «تفکر چیست»، درست نیست و مدنظر هایدگر نبوده است.
وقتی می‌گوییم کتاب چیست، یعنی پیش‌فرضی از کتاب در نظر گرفته‌ایم و آن را درون پرانتز نگذاشته‌ایم. ولی وقتی می‌گوییم این چیزی که به آن می‌گویند کتاب به چه معناست، یعنی هر گونه پیش‌فرض را به اصطلاح هوسرل در اپوخه یا در پرانتز گذاشتیم. اگر بگوییم تفکر چیست، یعنی آن چیزهایی را که در مورد تفکر است به کناری ننهاده‌ایم در صورتی که وقتی می‌گوییم چه باشد آنچه خوانندش تفکر، در واقع یک پرسش پدیدارشناسی را مطرح کرده‌ایم. اساساً موضع این کتاب این است که تفکر یک نوع فراخوانی است.
موضوع تفکر چیزی است که ما را به سوی خود فرا‌می‌خواند. به نظر هایدگر این هستی است که ما را به تفکر فرا‌می‌خواند. عبدالکریمی دیگر سخنران جلسه با اشاره به نقد خود هم بر ترجمه و هم بر مقدمه مترجم گفت: من دو نقد بر این کتاب دارم که یکی به ترجمه برمی‌گردد و دیگری به مقدمه مترجم. برای نقد معیار می‌خواهیم و برای ترجمه آثار فلسفی نیز معیار لازم داریم. من هم برای خودم معیاری دارم و آن تفکر شورانگیز است. متنی موفق است که احساس شورانگیزی را در خواننده ایجاد کرده باشد. این معیار من است. بر اساس این معیار ترجمه آقای جمادی بسیار موفق است.
در مطالعه «هستی و زمان» و «متافیزیک هایدگر» که هر دو را جمادی ترجمه کرده است، این احساس شورانگیز وجود نداشت ولی در مطالعه این کتاب، احساس شورانگیزی در من ایجاد شد. در پایان این جلسه فرید اولیایی هم درباره این کتاب گفت: هایدگر در این اثر به آنچه درباره آن می‌خواهیم فکر کنیم می‌پردازد و برای او دیگر مسئله وجود اهمیت ندارد. برای او متناهی بودن مطلق وجود است که مهم است. او از کلمه وجود خودش را کنار می‌کشد. این کتاب نشان می‌دهد سیری را که هایدگر پیش می‌رود و تا جایی که می‌خواهد روی وجود خط بکشد.

چه باید كرد؟

مهندس موسوی در بیاینه اخیر خود به شبكه‌ اجتماعي قدرتمندي اشاره می کند كه برای بیان اعتراض نسبت به وقايع حين و و پس از انتخابات در ميان بخش وسيعي از مردم ما شكل گرفته است. آیا این نخستین بار است كه شبكه‌های اجتماعی در سیاست و تاریخ ما نقش‌آفرینی می‌كنند؟ قطعا این طور نیست.


سيد عليرضا بهشتي شيرازي: اخيرا گفته شده بود كه متصديان در نظر دارند تعداد قابل توجهی از وزارت‌خانه‌ها را با هم ادغام كنند؛ مثلا وزارت‌خانه‌هاي صنايع و بازرگاني را با هم يكي كنند تا به هنگام واردات كالا منافع كارخانه‌های داخلي هم در نظر گرفته شود. بیست و چند سال پیش از این همين وزارت صنايع به سه بخش صنايع سنگين، صنايع سبك و معادن و فلزات تفكيك شد تا هر كدام از آنها در كابینه حضور مستقل داشته باشند و وزن آراي حامي صنعت در دولت افزايش يابد. مشابه اين وضعيت در مورد سازمان برنامه و بودجه و سازمان امور اداري و استخدامي نيز صادق بوده است. زماني دو معاون رئيس جمهور مسئول اين دو سازمان بودند. بعد به نظر رسيد كه به هنگام برنامه‌ريزي، منابع مالي و انساني بايد به صورت همزمان ديده شوند و لذا بهتر است اين دو سازمان را با يكديگر ادغام كنیم. چند سال بعد كل این سازمان جدید منحل شد. در ايام انتخابات در پاسخ به انتقاداتي كه نسبت به این اقدام مي‌شد يكي از وزرا گفته بود سازمان برنامه منحل نشده،‌ بلكه به دو معاونت رئیس‌جمهور تبديل شده است تا به نيروي انساني توجه ويژه شود. شايد در سي سال آينده اين ضرب و تقسيم‌ها چندين بار ديگر ادامه پيدا كند، زيرا عادتی در ما وجود دارد كه وقتی حل مشكل را در وسع خود نمی‌بینیم تغييرات شكلي را در دستور كار قرار می‌دهیم. نمي‌گويم تغييرات شكلي كلا بيهوده‌اند، اما قطعا جاي مديريت عقلاني و توانمند را پر نمي‌كنند. منظور از طرح اين مطالب انتقاد از ادغام يا تقسيم وزارت‌خانه‌ها نیست. این دولت مگر خواب ببیند كه این اندازه به او اهمیت می‌دهیم. منظوری مهمتر در بین است، منظوری درباره خودمان و این كه اكنون چه باید كرد. منظور اشاره به يك عادت است. ما وقتي كم مي‌آوريم دست به تغييرات شكلي مي‌‌زنيم. وقتي نمي‌دانيم دستگاه تحت اداره خود را چگونه بايد هدايت كنيم بلافاصله چارت سازماني آن را به هم مي‌ريزيم. اين مشكل مختص سطوح مديريتي نيست، بلكه در مورد زندگی‌های شخصی ما نیز صادق است، به صورتی كه بسیاری از ما احساس می‌كنیم سكونت در یك خانه جدید زندگی‌مان را متحول خواهد كرد و تا در خانه نو ساكن نشده باشیم و تا تبریك‌ها و تحسین‌ها پایان نیافته باشد متوجه نمی‌شویم كه تغییر ساختار تحولی در حقیقت زندگی ایجاد نمی‌كند. در سطح ملي هم اگر نگاه كنيم همین وضعیت را می‌بینیم. مي‌بينيم كه ساختارشكني معمولا حكایت از ياس می‌كند. در نامه‌ چند هفته قبل مهندس موسوی به حجت‌الاسلام و المسلمین كروبی عبارتی قابل تامل وجود داشت، آنجا كه گفته بود اصل نظام مردمند و حكومت تنها بخش كوچكي از نظام است. آنچه از آن به عنوان نظام یاد می‌شود در اصل كیفیتی از حیات سیاسی مردم است. البته این با تصوري كه عامه ما از نظام داريم تفاوت می‌كند، به صورتي كه اگر اين جمله از طرف يك سیاستمدار برجسته و یك استاد علوم سياسي مطرح نشده بود احتمالا صحت آن را انكار مي‌كرديم. از نظر بسیاری از ما نظام حتی عبارت از حكومت هم نیست، بلكه ترتیبات و سازمانی است كه امور حكومت بر اساس آن تنظیم شده است و در هر كشوری صورت خاص خود را دارد. اگر می‌خواهید منظور مهندس موسوی را درست متوجه شوید برای یك لحظه فرض كنید ترتیبات سیاسی حاكم بر كشوری دیگر - مثلا انگلستان - عینا در ایران به اجرا درآید. قطعا نتیجه‌ای كه از این امر حاصل می‌شود با آن چیزی كه امروز در انگلستان شاهد آن هستیم متفاوت خواهد بود. پس معلوم می‌شود نظام سیاسی چیزی بسیار بیشتر از ترتیبات اداره امور كشور است. آن بخش محذوف كه اصل نظام را شكل می‌دهد خود مردمند. معنای این جمله آن نیست كه مردم انگلستان بهتر از ما هستند، در عین حال حیات سیاسی آنان از كیفیتی برخوردار است كه می‌تواند از یك سازمان حكومتی شاهنشاهی كه حتی قانون اساسی مدون ندارد آزادی، استقلال، اعتماد ملی، حس وطن و بعضی ارزش‌های خواستنی دیگر استخراج كند. بر روی این كیفیت فعلا نامی نمی‌گذاریم تا كنجكاوی‌ها درباره حقیقت آن از بین نرود. اگر شرایطی را كه در آن قرار داریم مناسب نمی‌دانیم راه عزیمت از آن به وضعیتی كه لایق مردم ما باشد ایجاد تغییرات شكلی نیست، بلكه وقوع تحولی در خود ما مردم است. خیال كنیم كه نتایج انتخابات 22 خرداد باطل اعلام شده است و قرار است همان مجریان و همان ناظران از نو انتخابات جدیدی را با حضور همان نامزدها برگزار كنند. آیا وزارت كشور، شورای نگهبان، صدا و سیما و دیگر نهادهای قدرت بناست دوباره همان كارهایی را انجام دهند كه در انتخابات قبلی شاهد بودیم. اتفاقاتی كه در این هشتاد روز رخ داد، بخواهند یا نخواهند بر رفتار یكایك آنان اثر می‌گذارد و رفتارها بسیار پیچیده‌تر می‌شود. وزارت كشور تمامی مچ‌هایی كه از او گرفته شده است را مد نظر قرار می‌دهد و صدا و سیما از آنچه كه گذشت تجربه می‌آموزد. حتی ممكن است شورای نگهبان همان كارهای قبلی را، این بار با لحنی متواضعانه انجام دهد. نمی‌گویم كسی توبه می‌كند، بلكه این جریان امور است كه همه را به تجدید نظر در رفتارهایشان وا می‌دارد. آن چیزی كه تغییر كرده است و به تبع خود این تغییر در رفتار را اقتضا می‌كند، به ثبت رسیدن تفاوتی غیر قابل‌انكار در كیفیت حیات سیاسی مردم است. این كیفیت اگر همچنان به توسعه خویش ادامه دهد می‌تواند به حدی متحول شود كه امكان تقلب را هم از بین ببرد، می‌تواند آزادی بیان را هم تضمین كند، می‌تواند قوه قضائیه را هم در چارچوب تخطی ناپذیری كه از آن انتظار می‌رود قرار دهد، بلكه همه كشور را به نظم و نظام بیاورد، حتی اگر در كشوری زندگی كنیم كه قانون اساسی مدون نداشته باشد و ظاهر حكومت شاهنشاهی موروثی باشد. خوب كه دقت كنیم خواهیم دید آن دگرگونی تاریخ‌سازی كه بدان نیاز داریم دیگر تغییر متصدیان و تبدیل آنان به افراد راستگو و با امانت وعادل نیست. البته كه مردم باید دقت كنند و نگذارند دروغ‌گویان زمام امورشان را در دست بگیرند. با این همه ما به شرایطی می‌اندیشیم كه حتی اگر قانون گريزي كارگزار ملت شد نظام چنان او را به نظم درآورد كه شیطنتی از او سر نزند. الگویی از حكومت كه از متون دینی استخراج می‌شود چنین چیزی است. و الشیاطین كل بناء و غواص، و آخرین مقرنین فی‌ الاصفاد. هر شیطان بنا و غواص را مسخر سلیمان قرار دادیم، و دیگرانی را كه در غل و زنجیر كشیده شده بودند. مردم ما در این دو ماه دستاوردهای عظیمی داشته‌اند. حال امروز ما قطعا با 23 خرداد یكی نیست؛ ما نسبت به بهت و خشمی كه در آن روز جامعه را فراگرفته بود فرسنگ‌ها پیشرفت كرده‌ایم. اگر دقت كنیم حال ما حتی نسبت به روز قبل از انتخابات نیز پیشرفت کرده است، اگرچه شاید الزاما بهتر، یعنی شادتر نباشد. در این مدت تلخی‌ها بسیار بود و عدم تعادل موجود نگرانی‌هایی را ایجاد می‌كند كه آزاردهنده است. اما هیچكدام از ما شك نداریم كه نمی‌خواهیم به قبل از انتخابات بازگردیم. بلكه بزرگترین نگرانی و آزار آن است كه احساس كنیم شرایط دارد به همان چیزی كه پیشتر بود تنزل پیدا می‌كند. این پیشرفت دقیقا عبارت از چیست؟ این پیشرفت تحولی در حال مردم ماست و نه در شرایطی است كه از آن رنج برده‌اند. آیا ما توانسته‌ایم شورای نگهبان را از هاله عصمتی كه برای خود قائل می‌شود خلع كنیم و آن را واداریم تا به تخلف‌هایی كه روی داده است بی‌طرفانه رسیدگی كند. نه! آیا ما توانسته‌ایم از برگزاری دادگاه‌ها برای ایراد اتهامات به فرزندان انقلاب جلوگیری كنیم؟ نه! آیا ما توانسته‌ایم مانع از توقیف رسانه‌های مستقل و آزاد شویم و رسانه ملی را به ملت بازگردانیم؟ نه! پس این كدام پیشرفت است كه از آن سخن می‌گوییم، بدان مباهات می‌كنیم و با وسواسی مادرانه یكایك‌مان نگرانیم كه مبادا اظهار نظر این گوینده یا اقدام آن سیاستمدار بدان لطمه بزند؟ - پیشرفتی در احوال خود ما مردم. این جامعه ما و نه حكومت ماست كه طی چند ماه گذشته تحولاتی عظیم را پشت سر گذاشته است. گویی نظام از نو دارد شكل می‌گیرد، نظامی كه اصل آن مردمند. مهندس موسوی در بیاینه اخیر خود به شبكه‌ اجتماعي قدرتمندي اشاره می کند كه برای بیان اعتراض نسبت به وقايع حين و و پس از انتخابات در ميان بخش وسيعي از مردم ما شكل گرفته است. آیا این نخستین بار است كه شبكه‌های اجتماعی در سیاست و تاریخ ما نقش‌آفرینی می‌كنند؟ قطعا این طور نیست. بلكه هیچ حماسه مردمی ماندگاری در حافظه ما وجود ندارد كه در غیبت این شبكه‌ها روی داده باشد، زیرا - باز همان گونه که مهندس موسوی توضیح می دهد - وقتی كه ما از جامعه‌ای با عنوان زنده و پویا یاد می‌كنیم، جامعه‌ای كه به سرعت و دقت نسبت به حوادثی كه سرنوشت او را رقم می‌زند واكنش نشان می‌دهد، جامعه‌ای كه ظلم و دروغ و خودكامگی ... و فقر و عقب‌افتادگی و وابستگی ..... و تحجر و تظاهر و هزار آفت دیگر را بر نمی‌تابد، منظورمان جامعه‌ای تركیب‌یافته از چنین شبكه‌ توانمندی است. بدین ترتیب آیا ما داریم كار جدیدی انجام می‌دهیم؟ اگر قرار باشد قدرت گرفتن شبكه‌های اجتماعی را صرفا در خدمت ابطال نتایج یك انتخابات پر از تخلف و یا انجام چند تغییر كوچك و بزرگ قرار دهیم، نه! ما كار جدیدی انجام نداده‌ایم. این اتفاقی است كه بارها و بارها در سابقه ملت ما روی داده است. اما اگر اعتراض به نتيجه انتخابات و رفتارهای زشت‌ پس از آن و دادگاه‌ها و غلبه دروغ بر رسانه ملی و هر عهدشكنی و عمل ناروای دیگر را مقدمه‌ای برای شكوفایی بلندمدت شبكه‌های اجتماعی قرار دهیم، آری! كاری جدید انجام داده‌ایم. شبكه‌ اجتماعی كه این روزها درمیان ما قوت گرفته است وسیله‌ای برای نیل به اهداف كوتاه‌مدت نیست، بلكه خود یك هدف است. اكنون كه رسانه نداریم از توانائی‌های آن برای رساندن اخبار به یكدیگر استفاده می‌كنیم. اما این بدان معنا نیست كه وقتی رسانه پیدا كردیم آن را دور بیندازیم و آسوده بخوابیم. اكنون كه پای ملت ما به سنگ وقايع حين و پس از انتخابات خورده است آن را تكیه‌گاه خود قرار داده‌ایم. اما قرار نیست كه وقتی فردا حق مردم ستانده شد این نهال سبز خزان كند. این آن تحولی است كه اگر نهادینه شود نه فقط فضای سیاست بلكه تمامی جنبه‌های حیات ما مردم را دگرگون خواهدكرد. این آن تحولی است كه از ایران امروز یك جامعه پیشرفته می‌سازد. بسیاری از آنچه تا كنون به عنوان مظاهر توسعه و پیشرفت می‌دیدیم، بلكه می‌شنیدیم، میوه‌های پیشرفت بود كه با پول نفت می‌خریدیم و به شاخه‌های درختی خشك متصل می‌كردیم. پیشرفت آن است كه از درون خودمان بجوشد، و خواهد جوشید وقتی كه به این آرمان برسیم. بلکه صریح بگوییم؛ نخواهد جوشید اگر به این آرمان نرسیم. راه سبز امید این است. به این خاطر است كه گفته می‌شود در راه سبز امید تصمیم‌ها از پایین به بالاست. در این نهضت، در این موج، در این راه اگر هدف فتح یك قلعه یا یك تپه سوق‌الجیشی یا یك مقام و موقعیت سیاسی بود جا داشت كه به مانند هر عملیات دیگر تصمیم‌ها از بالا به پایین ساخته و پرداخته شود. اما هدف این نیست. هدف رشدی است كه جمهوریت نظام را تضمین كند. و حوادث اخیر نشان داد اگر جمهوریت نظام تضمین نشود از اسلامیت آن هم چیزی باقی نمی‌ماند. در چنین راهی اگر كسی خود را رهبر حركت مردم بنامد دچار اشتباه شده است. از همین روست كه مهندس موسوی بارها تكرار كرده است كه من رهبر این حركت نیستم، بلكه همراه آن هستم. شكسته نفسی و تعارف سیاسی را هم كه از آن كم كنیم چیزی بیشتر از سخنگویی برای چهره‌های شاخص این حركت باقی نمی‌ماند. این بدان خاطر نیست كه آنها شایستگی این مقام را ندارند، بلكه ماهیت حركت به صورتی است كه در آن تصمیم از بالا به پایین حركت نمی‌كند. برای چهره‌های شاخص این حركت سخت نیست كه بگویند در فلان روز و فلان ساعت اطوها به برق زده شود یا زده نشود. قطعا اگر آنان در چنین پروژه‌هایی دخالت كنند نتایج آن بهتر خواهد بود. اما در آن صورت نتایج این حركت برای رسیدن به آن نظامی كه اصلش مردمند بهتر نخواهد بود، لذا نباید دخالت كنند. باید شبكه‌های اجتماعی چنان كارآزموده شوند كه خود این بارها را بردارند یا اندیشه كنند و برندارند. بلكه از این هم بیشتر؛ در هر نهضتی اولین و بزرگترین نگرانی دست‌اندركاران این است كه هر چه زودتر خاكریزهای پیش‌رو فتح شوند، حال آن كه در اینجا هیچ بعید نیست كه كسی نگران باشد مبادا پیش از رسیدن میوۀ حركت خاكریزهایی كه انگیزه‌های امروز و فردا را تامین می‌كنند فتح شوند. باید خیلی عجله داشته باشیم، باید خیلی چابكی از خود نشان دهیم، باید هیچ فرصتی را از دست ندهیم، مبادا حادثه‌ها به پایان برسند در حالی كه دستاورد تاریخی كه لایق ملت ماست هنوز حاصل نشده است.

چه باید كرد؟ (بیانیه شماره 11 میرحسین موسوی )

برخلاف آنچه دستگاه‌های تبلیغاتی دولتی سعی در القای آن دارند، این ما هستیم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضای جامعه را خواهانیم و این ما هستیم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع می‌کنیم. ما خواسته‌هایی بسیار روشن و منطقی داریم. ما حفظ جمهوری اسلامی را می خواهیم، و تقویت وحدت ملی، و احیای هویت اخلاقی نظام و بازسازی اعتماد عمومی به عنوان اصلی‌ترین مولفه قدرت ساختار سیاسی کشور جز با پذیرش حق حاکمیت مردم و کسب رضایت نهایی آنان از نتایج اقدامات حکومت، و شفافیت در تمامی اقدامات از طریق اطلاع‌رسانی مستمر ممکن نیست. در نهضت سبزی که آغاز شده است ما امر غيرمتعارف و نابهنگامی نمی خواهیم. آنچه ما می‌خواهیم استیفای حقوق از دست رفته ملت است.
بسم الله الرحمن الرحیم
مردم شریف، آزاده و آگاه ایران!
نزدیک به سه ماه پیش از این زمانی که شما در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری شرکت کردید، با این باور به پای صندوق‌های رأی رفتید که با تأکیدهای مکرر مسئولان و تلاش نهادهای مدنی، از آرای تان در برابر مقاصد قدرت‌طلبانه گروهی اندک پاسداری خواهد شد. اما تخلف‌ها و تقلب‌های سازمان‌یافته و حوادث تلخی که متعاقب آن صورت گرفت، از رویدادی که بنا بود سرمایه‌ای برای ملت ما فراهم آورد تاسفی بزرگ باقی گذاشت. مشکلی که می‌توانست در فرآیندی منصفانه و بی‌طرفانه مهار شود با بی‌تدبیری مسئولان امر، با یورش تبلیغاتی رسانه‌های دولتی و حمله نیروهای امنیتی رسمی و غیررسمی به تجمعات آرام و مسالمت‌آمیز مردم، به بروز انشقاق، ابهام و اختلاف عمیق و گسترده اجتماعی منجر شد، وضعیتی که پیامد بلافصل آن جز گسسته شدن رشته‌های اعتماد میان مردم و حکومت نیست.
جمع کثیری از دلسوزان حوزه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی کشور و نیز مراجع عظام تقلید و نیروهای آگاه حوزه‌های علمیه نسبت به افسانه‌پردازی‌های رسانه‌های دولتی و حوادثی چون برگزاری دادگاه‌های نمایشی فاقد پشتوانه حقوقی و شرعی، برملا شدن فهرست بلند قربانیان، برخوردهای غیرانسانی با بازداشت‌شدگان و افشای وجود بازداشتگاه‌های غیرقانونی واکنش نشان داده و خواستار رسیدگی به آنها هستند، بلکه همه دلبستگان به نظام جمهوری اسلامی، این دستاورد مبارزات یک صد ساله مردم و تبلور مطالبات اساسی آنان برای دستیابی به آزادی، استقلال، عدالت و پیشرفت در سایه دینداری، اینک نگرانند.
حفظ تمامیت ارضی و استقلال ملی و صیانت از کیان کشور در مقابل مطامع بیگانگان و دفاع از اصل نظام جمهوری اسلامی در روند شتاب‌زده حوادثی که پی‌در پی رخ می‌دهند چاره‌چویی برای خروج از شرایط موجود را بیش از پیش ضروری ساخته است، هرچند همه به خوبی آگاهیم که در درون دستگاه‌های حكومتي و شبه‌حكومتي افرادی وجود دارند که تنها راه ادامه حضور خود در قدرت را التهاب‌آفرینی و بحران‌زایی‌های پیاپی و طفره رفتن از حل مشکلات و نابسامانی‌هایی می‌دانند که خود مسبب آنها بوده‌اند. آنها همچنان به دنبال پوشاندن و پنهان کردن بحران های موجود با بحران های بزرگ تر و توسعه رفتارهای نابخردانه خود به مرزهایی خطرناک‌ترند، تا جایی که پس از ایجاد این همه پیچیدگی در فضای کشور اینک بي‌توجه به عواقب سنگين رفتارهاي خود با بهانه جویی‌های واهی زمزمه هایی خطرناک از جمله زمزمه تسویه های وسیع از دانشگاهیان آزاده و متعهد را سر می‌دهند.
از این روست که اتخاذ رویکردی اجتماعی (و نه صرفاً حکومتی) برای حل مسئله به ضرورتی اجتناب‌ناپذیر تبدیل شده است، ضرورتی که لازمه آن، بهره‌گیری از ظرفیت‌های مردمی نظام جمهوری اسلامی است.
اساس چنین رویکرد متفاوتی، پذیرش واقعیت تعدد و تنوع باورها و نگرش‌های موجود در خانواده بزرگ، باستانی و خداجوی ایران زمین است. این راه و رسم پیامبران الهی و جانشینان آنان بوده و نشان از سنتی الهی دارد که مقام و کارکرد هدایت نشان دادن راه است و وظیفه داعيان دين به فراهم ساختن بستر مناسب برای رشد و شکوفایی توانمندی‌های انسان جهت تعالی و تکامل محدود می‌شود. تاریخ به روشنی نشان می‌دهد که هر گاه حکومت‌ها خواسته‌اند به سوی محو تعدد و تنوع موجود در جوامع بشری دست دراز کنند، چاره‌ای جز متوسل شدن به چهره‌های ظاهرا گوناگون اما در جوهر یکسان استبداد نداشته‌اند، راه حل‌هایی که نتیجه آن نه یکدست شدن افراد جامعه، بلکه بروز نفاق و دوچهرگی در زندگی مردم خواهد بود و بس. اتخاذ چنین رویه‌ای نه ممکن است و نه براساس آنچه آموزه‌های قرآنی به ما یاد می‌دهد مطلوب است.
پس از حوادثی که در این مدت کوتاه بر جامعه ما گذشت کیست که نداند وضعیتی که ایران امروز در آن قرار دارد حاصل استیلای چنین طرز تفکر اشتباهی بر تصمیم‌گیری‌های کلان كشور است. دستیابی به این وجدان عمومی دستاورد بزرگی است که گاهی قرن‌های متمادی از عمر ملت‌ها و تمدن‌ها صرف تحصیل آن می‌شود و چه هزینه‌های گزافی که در این راه نمی‌پردازند. اما مردم ما این موهبت بزرگ را با هزینه هایی بسیار اندک و ظرف مدتی کوتاه به دست آوردند. مردم ما اینک با پوست و گوشت و استخوان خود دریافته‌اند که تنها راه همزیستی مسالمت‌آمیز سلیقه ها و گرایش‌ها، و اقشار، اقوام، مذاهب و ادیان گوناگونی که در این سرزمین پهناور زندگی می‌کنند اذعان به وجود تنوع و تعدد شیوه‌های زندگی و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینه‌ ای است که آنان را به یکدیگر پیوند می‌زند، اگرچه فهم‌های ضعیف و باژگونه از دین هضم نکنند که این اذعان نه بدان معناست که اسلام ناب دین حق و آئین خاتم و صراط مستقیم نیست، بلکه یعنی اجباری در دین وجود ندارد، به درستی که راه از بیراهه بیان شده است. لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی.
از اینروست که علیرغم تمامی حوادث تاسف بار و مرارت‌خیز این ایام، مردم ما اینک به نتایجی بسیار ارزشمندتر و ماندگارتر از انتخاب یک فرد دست یافته‌اند و این آن چیزی است که آنها را نسبت به اقدامشان برای شرکت در رویداد انتخابات و هزینه هایی که در قبل و بعد از آن متحمل شده اند دلگرم می کند.
در ماه هایی که گذشت نیرویی عظیم از ملت ما آزاد شد، نیرویی که باید به کارآمدترین شیوه برای سعادت بلندمدت او به خدمت گرفته شود. مردم ما از آنچه می‌خواهند آگاهند. آنان تصویر شکوهمند اراده خود را در آیینه آنچه که سپری شد مشاهده کرده‌اند و می‌دانند که سرمایه و توان تحقق بخشیدن به خواست‌های خود را دارند و در این میدان انبوه نخبگان و زبدگان دوشادوش آنان ایستاده‌اند. لذاست که اینک همه ما از یکدیگر می‌پرسیم چه باید کرد؟ این سوالی از سر ناامیدی و یا بلاتکلیفی نیست، بلکه می‌پرسیم با این سرمایه عظیم، با این امید تجدید حیات یافته و با این توانمندی‌های فراهم شده چه باید کرد؟
به راستی چه باید کرد؟ در پاسخ به اين پرسش نخستین قدم آن است که بدانیم چه باید بخواهیم تا بهترین و بیشترین را خواسته باشیم. اگر در یافتن پاسخ این سوال خطا کنیم قطعا همه یا بخشی از این سرمایه فراهم آمده را از دست داده ایم. بلکه حساسیت این انتخاب بسیار بیشتر از این است. نیروی عظیمی که ملت ما فراهم آورده توان آن را دارد که کشور را به سکویی بلند برای جهش به سوی پیشرفت‌های مادی و معنوی ارزشمند ارتقا دهد و یا در یک آنارشي درازمدت فرو برد. این که نتیجه حرکت ما چه خواهد بود تماما به انتخاب درست ما در این مرحله بستگی دارد.
برخلاف آنچه دستگاه‌های تبلیغاتی دولتی سعی در القای آن دارند، این ما هستیم که بازگشت اعتماد و آرامش به فضای جامعه را خواهانیم و این ما هستیم که از هر اقدام تندروانه و خشن امتناع می‌کنیم. ما خواسته‌هایی بسیار روشن و منطقی داریم. ما حفظ جمهوری اسلامی را می خواهیم، و تقویت وحدت ملی، و احیای هویت اخلاقی نظام و بازسازی اعتماد عمومی به عنوان اصلی‌ترین مولفه قدرت ساختار سیاسی کشور جز با پذیرش حق حاکمیت مردم و کسب رضایت نهایی آنان از نتایج اقدامات حکومت، و شفافیت در تمامی اقدامات از طریق اطلاع‌رسانی مستمر ممکن نیست. در نهضت سبزی که آغاز شده است ما امر غيرمتعارف و نابهنگامی نمی خواهیم. آنچه ما می‌خواهیم استیفای حقوق از دست رفته ملت است.
استیفای کدام حقوق؟ در درجه نخست حقوقی که قانون اساسی برای مردم در نظر گرفته است و مطالبه برای اجرای بی‌کم و کاست و بدون تنازل آن. آری! در قانون اساسی برای اداره برخی از شئون کشور راهکارهایی ارائه شده است که شاید زمانی پاسخگوی مقتضیات جامعه و جهان ما نباشد. اما در بخش‌هایی دیگر از همین قانون راه روشن اصلاح آنها پیش‌بینی شده است. در میثاق ملی ما مشروعیت همه ارکان حکومت متکی به رأی و اعتماد مردم است، تا جائی که اگر دقیق ملاحظه شود خواهیم دید حتی نهاد نظارت‌ناپذیری چون شورای نگهبان از هیمنه نگاه مردم به دور نیست. آری! در قانون اساسی وظایفی سنگین، از جمله وظیفه نظارت بر انتخابات بر عهده شورای نگهبان قرار گرفته است؛ انسان‌های غیرمعصومی که ممکن است در دام خطا و گناه بیفتند و دچار وسوسه قدرت شوند. اما در همین قانون به صراحت اعلام می‌شود که برگزاری اجتماعات از سوی مردم آزاد است. اگر تنها همین اصل از میثاق ملی ما به درستی اجرا شود حتم داشته باشید که هیچ یک از ارکان حکومت هرگز امکان سوء‌استفاده از موقعیت خود را پیدا نمی‌کند.
قانون اساسی ما پر از ظرفیت‌هایی است که هنوز به فعلیت نرسیده‌اند؛ مسئولان گاهی با این حقیقت به گونه‌ای برخورد می‌کنند که گویی به عنوان امری مستحب مخیرند همچنان استفاده‌های بیشتری از ذخائر قانون اساسی ببرند. نه! هرگز چنین نیست. آنها مکلفند که این ظرفیت‌ها، آن هم تمامی این ظرفیت‌ها را به فعلیت برسانند. قانون اساسی مجموعه‌ای یکپارچه است و نباید بر روی بخش‌هایی از آن که منافع اشخاص و یا گروه‌هایی خاص را تامین می‌کند به صورت اغراق‌آمیز تاکید شود و بخش‌هایی دیگر که حقوق مردم را دربر گرفته است معطل باقی بماند، یا ناقص به اجرا درآید. پس از سی سال ما هنوز با اصولی از این میثاق ملی روبرو هستیم که سخن گفتن از اجرایشان دست‌اندرکاران را به خشم می‌آورد، به صورتی که گویی گوینده با جمهوری اسلامی مخالفت کرده است. تأمین آزادی‌های سیاسی و اجتماعی، رفع تبعیض، امنیت قضایی و برابری در مقابل قانون، تفکیک‌ناپذیری آزادی، استقلال و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر، مصونیت حیثیت، جان و مال اشخاص، ممنوعیت تفتیش عقاید، آزادی مطبوعات، ممنوعیت بازرسی نامه‌ها، استراق سمع و هر گونه تجسس، آزادی احزاب و جمعیت‌ها، آزادی برگزاری اجتماعات، تمرکز دریافت‌های دولتی در خزانه‌داری کل، تعریف جرم سیاسی و رسیدگی به آن با حضور هیئت منصفه، آزادی بیان و نشر افکار در صدا و سیما و بی‌طرفی آن و . . . هر یک اصولی روشن از قانون اساسی ما را به خود اختصاص داده‌اند؛ اصولی که به راحتی و صراحت نقض می‌شوند و یا به صورتی ناقص و براساس تفسیرهای مخالف با روح این میثاق ملی به اجرا درمی‌آیند، تا جایی که در اجرای اصل ساده و روشنی چون آزادی تدریس زبان‌های قومی و محلی به صرف سلیقه و پسند شخصی مانع ایجاد می‌شود.
مشابه همین برخورد گزینشی با آرمان‌های انقلاب اسلامی نیز صورت گرفته است. ما خواستار احیای آن بخش فراموش شده از اهدافی هستیم که این نهضت عظیم به امید تحقق آنها آغاز شد. چه شعارهای بزرگی از انقلاب که اینک دم زدن از آنها روی کسانی را ترش می‌کند، تا جائی که گویی اینها شعارهای ضدانقلاب بوده‌اند. نمونه‌ای از آنها آزادی است؛ آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی پس از بیان، آزادی انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی به تمامی آن معنای جلیلی که مردم ما در بهمن 57 تأمین آن را یکی از مهمترین اهداف خود می‌دانستند، به صورتی که پیروزی انقلاب را بهار آزادی نامیدند. این آزادی به مفهوم آزادی سیاسی و حق انتقاد بی‌هراس از حاکمان بوده است.
و مظلوم‌تر از انقلاب اسلامی، جمهوری اسلامی و قانون اساسی، خود اسلام است؛ دینی که بسیار از آن نام می‌برند و اندک به آن عمل می‌شود. چه بسیار که دین را سرند می‌کنند، هر چه از آن که منافعشان ایجاب نکند به فراموشی می‌سپارند و سلیقه‌ها و مصلحت‌های خود را متن اسلام می‌نامند، تا جایی که دروغ به مشخصه‌ای غیرقابل تفکیک از صدا و سیما تبدیل شود و زشت‌ترین بداخلاقی‌ها نشانه تعهد به دین پیامبری تلقی گردد که برای تکمیل بزرگواری‌های اخلاقی مبعوث شده است؛ شکنجه زندانیان و کشتن آنان، و اعمالی که قلم از ذکرشان شرم می‌کند.
اگر برای حکمرانی مبتنی بر دین تنها یک رسالت وجود داشته باشد آن این است که زمینه را برای زندگی توأم با ایمان آماده‌تر کند. پس چرا فاصله جامعه ما با زندگی ایمانی روزبه‌روز بیشتر می‌شود؟ این فاصله میراث انقلاب نیست. در تابستان گرم 58، چه بسیار بودند کسانی که برای نخستین بار رمضان را روزه گرفتند و از این تجربه خود لذت بردند؛ میراث انقلاب ما این بود. میراث انقلاب ما معنویتی بود که در دوران دفاع مقدس جامعه را فرا گرفت. میراث انقلاب ما پرورش روح‌های بزرگ و اخلاص‌های مثال‌زدنی بود. انقلاب ما نشان داد می‌تواند نورانیتی را که جامعه تشنه آن است تأمین کند. آخر یک بار هم که شده میراثی را که از امام خود تحویل گرفتیم با ایران امروز مقایسه کنیم؛ جامعه‌ای سودازده که در آن تحجر دولت‌سازی می‌کند؛ جامعه‌ای تقلب‌زده، دروغ‌زده.
برخورد گزینشی با پیام دین و آن را مناسب سلیقه و منافع خود درآوردن، خرافه و تحجر را به دامن آن بستن، پول و زور را جایگزین حکمت و موعظه حسنه کردن و بخش‌هایی از روحانیت، این شجره هزار ساله را دولتی ساختن بیش از این هم نباید نتیجه بدهد. زمانی که امام ما از اسلام ناب محمدی(ص) نام می‌برد و آن را در مقابل اسلام تحجرگرا و اسلام آمریکایی قرار می‌داد چنین روزهایی را می‌دید. این پوستین وارونه اسمش اسلام هست، اما رسمش اسلام نیست. ما خواستار بازگشت به اسلام ناب محمدی(ص)، این دین غریب هستیم. و خداونده وعده داده است که ما را به راه‌های رسیدن به این تحفه آسمانی هدایت کند. والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا. و کسانی که در راه ما کوشش کنند به تحقیق آنان را به راه هایمان هدایت می‌کنیم.
آیا در این چند ماهه ندیدید که او چگونه به این وعده عمل کرد؟ پروردگار ما ایمان‌هایمان را ضایع نکرد و نخواهد کرد، زیرا او به خلاف مدعیان، نسبت به مردم دلسوز و مهربان است. و ما کان الله لیضیع ایمانکم ان الله بالناس لرئوف رحیم. کام ملت از آنچه که گذشت تلخ است، اما کیست که دستاوردهای حاصل شده در عين اين تلخكامي‌ها را ناچیز بشمارد؟ ما با پوست و خون خود عظمت آنچه در این ایام کوتاه حاصل شده است را درک می‌کنیم. ما چه کردیم که به این دستاوردها رسیدیم. حقیقت آن است که جز ایمان به وعده الهی عملی متناسب با این همه پیشرفت نداشته‌ایم. به حوادث این ایام بنگرید و در هر كدامشان راه های خدا را که یکی پس از دیگری پیش پای ما گشوده شدند ملاحظه کنید. آنها را هم که ببندند دادار از وفا به وعده‌ای که داده است عاجز نمی‌شود و راه‌هایی دیگر پیش پای کسانی که برای او می‌کوشند می‌گشاید؛ راه‌هایی امن، راه‌هایی هموار، راه‌هایی مستقیم که بدون تردید ما را به مقصد می رسانند. چرا به خداوند توکل نکنیم حال آن که راه‌هایمان را به ما نشان داده است؟ و ما لنا الا نتوکل علی الله و قد هدانا سبلنا. با دسترسی به چنین راه‌هایی ما نیاز به تخطی از قانون، پشیمانی از مسالمت، توسل به تخریب یا وارد شدن به هر کوره راه دیگری نداریم.
و در آن سو نگاه كنيم كه مخالفان مردم با قدم گذاشتن در بی‌راهه ‌ها چگونه رو به نشيب مي‌روند. فرزندان انقلاب را به زندان انداختند تا اوهام خويش را ارضا كنند. آنها چه نتيجه‌اي براي اين كار خود توقع داشتند؟ بدن رنجور قرباني ترور را به بند كشيدند و ضارب او را آزاد و متمتع قرار دادند. آنها انتظار داشتند از اين كار جز ريختن آبروي خود چه سودي ببرند؟ در سراشيبي كوره‌راهي كه درون آن افتاده بودند خردشان جا ماند و عنانشان در دست افراط‌گراني قرار گرفت كه نيمه‌هاي شب به خوابگاه دانشجويان غريب و مظلوم حمله مي‌كنند و رايج‌ترين كلمات در فرهنگ لغاتشان دشنام‌هاي ركيك است.
رهروان راه‌هاي خدا به اميدي كه از وعده او داشتند رسيدند؛ آيا مسافران بیراهه نيز به آن چيزي كه بايد انتظارش را مي‌كشيدند نرسيده‌اند؟ ملاحظه تقيه و تملق اين و آن و شنيدن بوي حرص و بخل و آز از دهان تمجيدگران، برخورداري از حمايت خطيبي كه از منبر مقدس نمازجمعه به خشونت تشويق و به اعتراف‌گيري مباهات مي‌كند؛ ترس، ترس از تنهايي، ترس از آينده،‌ ترس از عاقبت، ترسي كه با ترساندن ديگران پنهانش مي‌كنند.
مردم فداکار ایران! پیمانی است بر ذمه فرزندان انقلاب اسلامی که در بازگرداندن آن به اصل نخستین‌اش از بذل هیچ کوششی کوتاهی نکنند، و عهدی است بر عهده همراهان و یاران شما که در راه مبارزه با متقلبان و دروغگویان به سرمایه اجتماعی و اعتمادی که ایجاد شده است، خیانت ننمایند. در عین حال تکلیفی است بر همه ما که اگر مصلحت کشور و مردم را در امری دیدیم از ملامت نترسیم و از شجاعت دریغ نورزیم. بنا بر چنین تعهداتی اینجانب برای رسيدن به آرمان‌هایی که پیش روی خویش داریم به جز ادامه راه سبزی که در این چند ماهه دنبال کرده‌اید پیشنهاد نمی‌کنم؛ راه سبز امید. راهی که از پیش از انتخابات آغاز کردید و همچنان با عزم های استوار در آن گام می زنید. راهی که با دعا و ندا و تکبیر، با گردهمایی های بزرگ و کوچک، با کوشش ها و جوشش ها و گفتگوها و پرس و جوهای خود همچنان در آن قرار دارید.
ما برای اشاره به جنبشی که آغاز کرده ایم از عنوان «راه» استفاده می کنیم تا توفیق‌‎هایی که در هر مرحله به دست می‌آوریم پایان کار ندانیم و همواره نگاه به کمالی برتر بدوزیم. علاوه بر آن ما در این مسیر چشم به جاده‌هایی داریم که هدایت الهی پیش‌پایمان قرار می‌دهد. ما می‌اندیشیم و تدبیر می‌کنیم، اما ایمان داریم که در عمل، تنها راه‌هایی که او برایمان می‌گشاید از خود کارسازی نشان می‌دهند.
ما در راهی که خداوند پیش رویمان قرار داده است از نماد «سبز» استفاده کرده‌ایم تا پرچم دلبستگی نسبت به اسلامی باشد که اهل بیت پیامبر(ع) آموزگاران آن بوده‌اند؛ اهل بیت خرد، اهل بیت محبت، اهل بیت نورانیت.
و ما «امید» را سرمایه خود قرار داده‌ایم تا حاکی از هویت ایرانی‌مان باشد؛ امیدی که این ملت را از گردنه‌های سخت تاریخ عبور داده و حیات او را در تلخ‌ترین روزهای این سرزمین تداوم بخشیده است؛ راه سبز امید.
چندی پیش، زمانی که از این نام برای بیان ویژگی‌های حرکت شما استفاده کردم تصور برخی بر آن قرار گرفت که حزب یا جبهه‌ای جدید در حال تشکیل است، حال آن که این راه به هیچ وجه مشابهی و یا جایگزینی برای سامان‌هاي سیاسی رسمی نیست و نیاز به آنها را منتفی نمی کند، بلکه حرکتی اجتماعی و دامنه دار برای ترمیم و ایجاد برخی از بنیادین ترین زیرساخت‌های سیاسی است که همه شئونات کشور را تحت تاثیر قرار خواهد داد و از جمله تشکل‌ها و احزاب برای فعالیت ثمربخش بدانها احتیاج مبرم دارند. قطعا جامعه ما برای محقق کردن فضای باثبات سیاسی به احزاب صالح و قدرتمند نیازمند است و چه بسا زمانی که زمینه برای فعالیت موثر و مفید سامان های سیاسی فراهم شود اینجانب و برخی از همفکران شما نیز کوشش های خود را در چارچوب تشکلی متعارف از این نوع قرار دهیم. اما راه سبز امید تشکلی از این نوع نیست. تحزب اساسا به معنای آن است که گروهی از همفکران در سازمانی مشخص و دارای سلسله‌مراتب شناخته شده گردهم بیایند. همچنین در یک حزب تأکید بر بیشترین همفکری و وحدت حداکثری در عقاید است، حال آن که راه ما به عنوان مسیری که تجدید و تقويت هويت ملی را هدف گرفته، بر وحدت حول حداقل نکات مشترک تکیه می‌کند؛ مجموعه‌ای پیام‌محور و متشکل از تمامی سازوکارهای مدنی کوچک و بزرگ که در مسیر خود هدفی مشترک را انتخاب کرده‌اند.
صورت ظاهری اقداماتی که برای تداوم و تقویت حرکت کنونی مردم انتخاب می‌شود در حکم لباسی است که بر قامت آن می‌دوزیم، و فاخرترین لباس‌ها تنها در صورتی برازنده خواهد بود که به فراخور واقعیت برده شود. واقعیت موجود در کشور ما نسبت به آنچه که در گذشته بود تغییرات شگرفی کرده است. آنچه اینک در جامعه ما نقش‌آفرینی می‌کند شبکه اجتماعی خودجوش و توانمندی است که در میان بخش وسیعی از مردم شکل گرفته و نسبت به پایمال شدن حقوق خود معترض است. این شبکه دارای ویژگی‌های منحصر به فردی است که به هنگام تصمیم‌گیری در مورد راه‌حل‌ها و اقدامات آتی، باید به آنها توجه کرد. آنچه اينجانب در پاسخ به سوال چه بايد كرد پيشنهاد مي‌كنم تقويت و تحكيم اين شبكه اجتماعي است.
تجربه چندین دهه از تاریخ ایران که ما از نزدیک شاهد آن بوده‌ایم نشان می‌دهد حرکات جمعی مردم ما تنها در دوران باروری، حیات و سرزندگی این هسته‌ها به نتیجه می‌رسند. آن چیزی که از آن به عنوان جامعه‌ای زنده و فعال نام می‌بریم، جامعه‌ای که به صورت موثر، آگاهانه و خلاق نسبت به حوادث واکنش نشان می‌دهد و امكان استبداد و تخطي ساختارهاي قدرت از خواست‌ خود را از ميان مي‌برد ترکیبی تشکیل یافته از چنین شبكه‌ قدرتمندي است.
وظيفه‌اي كه امروز بر عهده همه ما قرار دارد و به صورتي فطري از جمع‌هاي كوچك و بزرگ و حتي احزاب و تشكل‌هاي سياسي ما سر مي‌زند آن است كه به صورت هسته‌هاي معين براي چنين شبكه‌اي عمل كنيم.
از مهمترین نقاط قوت این شبکه، شکل طبیعی اجزای آن است. این واحدها عبارت از گروه‌هایی کوچک اما بسیار متکثر از همفکرانی است که در قالب روابط سابقه‌دار دوستی یا خویشاوندی یا همکاری نسبت به هم آشنایی و اعتماد پیدا کرده‌اند، به صورتی که انحلال آنها امکانپذیر نیست، زیرا به معنای انحلال جامعه است. این واحدها همواره وجود دارند، اما به صرف وجود، شبکه اجتماعی موثری را شکل نمی‌دهند. با این همه اولین قدم در راه‌حل پیشنهادی اینجانب آن است که ما ایرانیان، در هر کجای جهان که هستیم، باید این هسته‎های اجتماعی را در میان خود تقویت کنیم. باید خانه‌هایمان را رو در روی یکدیگر بسازیم؛ به تعبیر قرآن خانه‌های خود را قبله قرار دهیم، یعنی به این هسته‌های اجتماعی که واحدهای بنیادین جامعه ما هستند بپردازیم، اهمیت آنها را بشناسیم و بیش از پیش به آنها رو کنیم تا قدرت‌های نهفته ای که دارند برای ما ظاهر شود. خانه های خود را قبله قرار دهیم؛ یعنی اگر تا پیش از این هر دو ماه یک بار همدیگر را ملاقات می‌کردیم اینک هفته ای دوبار گرد هم جمع شویم. قدرت شبکه های اجتماعی ما در این امر است.
گرد هم جمع شويم تا چه كنيم؟ اين نخستين سوالي است كه معمولا در چنين شرايطي از يكديگر مي‌پرسيم. ما معمولا تصور مي‌كنيم آنچه در اين گردهم‌آيي‌ها اهميت دارد كاري است كه در قالب آنها با كمك يكديگر به انجام مي‌رسانيم. البته این تصور درستی نیست، اما تصوری طبیعی است. از این روست که واحدهاي اجتماعي اگر محوری برای فعالیت‌های ثمربخش قرار نگیرند به‌مانند درختانی که میوه‌هایشان چیده نشود بازدهی خود را از دست می‌دهند، لذا باید آنها را موضوع تلاش‌های اثرگذار اعتقادی، اجتماعی، سیاسی، علمی، فرهنگی، هنری، ورزشی، عام‌المنفعه و دیگر فعالیت‌های مدنی مشابه قرار داد تا در درازمدت و پس از عبور امواج حادثه و عاطفه همچنان به ایفای نقش تاریخ‌سازی که از آنها انتظار داریم بپردازند.
جمع‌های خویشاندوندی، همسایگی، دوستی، جلسات قرآن، هیئات مذهبی، کانون‌های فرهنگی و ادبی، انجمن‌ها، احزاب، جمعیت‌ها، تشکل‌های صنفی، نهادهای حرفه‌ای، گروه‌هایی که با هم ورزش می‌کنند یا در رویدادهای هنری حاضر می‌شوند، حلقه همکلاسی‌ها، گروه فارغ‌التحصیلانی که هنوز دور هم جمع می شوند، همکارانی که با یکدیگر صمیمیت یافته‌اند، و . . . ؛ هر کدام از ما در چندین نمونه از این زیرمجموعه‎های کوچک عضویت داریم و این دست‌مایه اصلی گفتگو و ارتباط میان هسته‌های جامعه ماست. بلكه تجربیات اخیر نشان داد خرده‌رسانه‌هایی که از این روابط زاده می‌شوند می‌توانند سریعتر و موثرتر از هر رسانه عمومی دیگر عمل کنند، مشروط بر آن که ظرفیت‌های این شبکه از طریق توافق بر روی یک آرمان بزرگ به فعلیت برسد.
ما زمانی موفق به برقراری ارتباط موثر با یکدیگر خواهیم شد که در شعاری مشترک همصدا شویم؛ شعاری دقیق و عمیق که قادر به تأمین خواسته‌های ما باشد. بخش مهمی از توانمندی‌هایی که اینک در شبکه‌های اجتماعی ما ایجاد شده است مرهون آن است که شعار و آرمانی مشترک پیدا کرده ایم. تعادل طلايي ويژگي مهم اين شعار و آرمان است، به صورتي كه اگر بر آن بيفزاييم چه بسا كساني كه نتوانند يا نخواهند با آن همصدا شوند، و اگر از آن بكاهيم چه بسا قشرهايي كه اميدهاي خود را در آن نيابند. این بزرگترین سرمایه ماست که باید در پالایش و پاسداری از آن بیشترین دقت و همت را به کار بگیریم.
ما اگر صرفاً در یک انتخابات شرکت کرده بودیم برخورداری از حمایت اکثریت مردم برایمان کافی بود. اما در یک حرکت عظیم اجتماعی، اکثریت تنها زمانی به پیروزی می‌رسد که به اجماع نزدیک شود و آن گاه از مشروعیت غیرقابل‌مقاومت برخوردار خواهد شد که توجه خود را نسبت به دغدغه‌ها و حقوق کسانی که امروز یا فردا ممکن است متفاوت با او بیندیشند و در اقلیت قرار گیرند به اثبات برساند.
نمی‌توان از جامعه‌ای که بخش قابل توجهی از آن دچار جبر نان و از تأمین نیازها اولیه خود ناتوان است انتظار مشارکت گسترده در فرآیند توسعه سیاسی را داشت. البته عکس این رابطه نیز صادق است و جامعه‌ای که از آزادی‌ها و آگاهی‌های اساسی محروم شود در تأمین معیشتی که لیاقت آن را دارد نیز درمی‌ماند و حتی در عهد درآمدهای افسانه‌ای، به پیشرفتی بیشتر از صدقه‌پروری و واگذار کردن اختیار بازار و اقتصاد ملی خود به بیگانگان نائل نمی‌شود. ما بر این باوریم که آزادی زمانی دوام دارد که با عدالت توأم باشد. به همان اندازه که محدودیت‌های جاری برای آزادی بیان و امکان برگزاری اجتماعات نگران‌کننده است، وجود فقر، فساد و تبعیض در سطحی گسترده چشم‌انداز دسترسی به جامعه‌ای آرمانی مبتنی بر قانون اساسی را تیره می‌کند، به ویژه آن که در سیاست‌ سال‌های اخیر دورنمای روشنی برای خروج از ا ین وضعیت ملاحظه نمی‌شود، به صورتی که وارد آمدن صدمات اساسی به تولید ملی، تداوم فعالیت سودآور اقتصادی را به یک آرزو و یافتن شغل مناسب را به دغدغه اصلی جوانان و خانواده‌های آنان مبدل ساخته است.
راه‌های خدا متکثر است و برای دفع ظلم و استبداد و تحقق ایرانی پیشرفته، ما نباید به قدم گذاشتن در یکی از آنها یا همراهی با یکی از همفکران خود اکتفا کنیم. ما در پیوندهای خود به نظمی نیاز داریم تا اگر دست تطاول و ظلم فردی یا افرادی از همراهانمان را ربود و واحد یا واحدهایی از این شبکه اجتماعی گسترده را ویران کرد، لطمه‌ای به حیات و پویایی آن وارد نشود و با تکیه بر خرد جمعی، در هر مرحله‌ای از این مسیر بتوانیم اهداف پیشاروی خویش را شناسایی و با بلندترین گام‌ها به سوی آن حرکت کنیم.
همچنین اگر در جناحی که قدرت خود را در مخالفت با مردم و خواسته های به حق آنان توهم کرده است خواستی برای برون رفت از بحران وجود داشته باشد حداقل آنچه که در این مرحله می تواند به این هدف کمک کند اقدامات زیر است:
1. تشکیل گروه حقیقت‌یاب و حکمیت مورد قبول همه ذینفعان در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری و رسیدگی به تخلفات و تقلب های انجام گرفته و اعمال مجازات برای خاطیان
2. اصلاح قانون انتخابات به صورتی که شرایط برای برگزاری عادلانه و منصفانه انتخابات و اطمینان مردم از این امر فراهم شود.
3. شناسایی و مجازات عاملان و آمران فجایعی که در حوادث پس از انتخابات بر علیه مردم صورت گرفته است در تمامی نهادهای نظامی، انتظامی و رسانه‌ای
4. رسیدگی به آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات و خانواده‌های جان‌باختگان، آزادی همه دست‌اندرکاران، فعالان سیاسی و نیروهای مردمی دستگیر شده، مختومه کردن پرونده‌ها، اعاده حیثیت از آنان و خاتمه یافتن تهدیدها و آزارهایی که همچنان برای واداشتن آنان به عدم تظلم و پیگیری حقوق شان صورت می گیرد.
5. اعمال اصل 168 قانون اساسي در خصوص تعريف جرم سياسي و رسيدگي به جرايم سياسي با حضور هيئت منصفه
6. تضمين آزادي مطبوعات، تغيير رفتار جانبدارانه صدا و سيما، رفع محدوديتهاي اعمال شده براي برخورداري احزاب، گروههاي سياسي و نگرشهاي مختلف از ارائه ديدگاههاي خود در رسانه‌ها، به ويژه صدا و سيما و اصلاح قانون رسانه ملی به صورتی که رسانه ملی نسبت به اعمال خلاف قانون خود پاسخگو قرار گیرد.
7. به فعلیت درآمدن ظرفیت های ایجاد شده در قالب تفسیر اصل 44 قانون اساسی برای ایجاد رسانه های شنیداری و دیداری خصوصی
8. تضمين حق اساسي مردم در تشکيل اجتماعات و راهپيمايي‌ها با اعمال اصل 27 قانون اساسي
9. تصویب منع مداخله نظامیان در امور سیاسی و جلوگیری از دخالت نیروهای مسلح در فعالیت‌های اقتصادی
ما در راهی پر از نورانیت وارد شده‌ایم که از هم اینک سالخوردگان را جوان و جوانان را پخته کرده است. برای خود و شما در این مسیر از خداوند یاری می‌طلبم و امیدوارم با همکاری و همراهی همه دلسوزان نظام و انقلاب اهداف ملت در هر مرحله از این مسیر روشن و محقق شود.
میرحسین موسوی

قربانی کردن کارگران برای رشد اقتصادی

بهبود شرايط كسب و كار تنها با بهبود وضعيت اقتصادي امكان‌پذير است. در شرايط ايده‌آل و مطلوب اقتصادي اجراي قانون كار همان اندازه شدني است كه در وضعيت ركود اقتصادي اجراي اين قانون ناممكن است.


ایلنا: قانون کار سال 1369 به روزهای آخر حیات خود نزدیک شده است. احمدی‌نژاد در هفته کارگر امسال با اعلام اینکه عزت انسانی در قانون کار فعلی دیده نشده است، پروژه تغییر قانون کار را که مدت زمانی تعطیل شده بود، کلید زد و جهرمی در آخرین روزهای وزارت خود، با ارسال پیش‌نویس تغییر قانون کار به هیات دولت و اخذ تاییدیه کابینه، عملاً آخرین میخ تابوت قانون کار را زد.
جامعه کارگری این بار هم در مقابل تغییر قانون کار مقاومت خواهد کرد، ولی آنچه این موضوع را سوال‌برانگیز می‌کند، انتخاب شرایط فعلی برای تغییر قانون کار است. جهرمی روزهای آخر دوران حضور خود در ساختمان خیابان آزادی را تجربه می‌کند و تا چند روز دیگر، جای خود را به شیخ‌الاسلام، کارفرما و ساختمان‌ساز پیشین و رئیس دفتر کنونی ریاست جمهوری تحویل خواهد داد.
دیوار کارگر کوتاه‌ترین دیوارهاست
برخی تحلیل‌گران اعتقاد دارند جهرمی که هیچ‌گاه نتوانست محبوبیتی در بین کارگران برای خود دست و پا کند، سعی کرد با تصویب تغییرات قانون کار در روزهای پایانی دولت نهم، هم آنچه را که 4 سال بود در ذهن خود می‌پروراند، اجرایی کند و هم تبعات ناشی از رفتن لایحه به مجلس و مخالفت‌های آتی را که احتمالاً کم هم نخواهد بود، به گردن وزیر کار بعدی بیاندازد. امری که با توجه به علاقه وافر جهرمی در تغییر قانون کار چندان دور از ذهن نیست.
با این حال علاوه بر تمامی این موارد، برخی از کارشناسان هم معتقدند که وضع بحرانی صنعت و واحدهای تولیدی کشور، دولت را ناچار به اتخاذ تصمیماتی ساخته تا هزینه بحران واحدها را به گردن عوامل تولید بیاندازد و با توجه به اینکه دیوار کارگران، کوتاه‌ترین دیوارهاست، نخستین ترکش‌های چنین تصمیماتی لاجرم بر پیکر این قشر وارد می‌شود. با این حال به نظر می‌رسد که دولت نه فقط موفق به حل مشکلات واحدهای بحران‌زده نخواهد شد، بلکه بحران‌های عمیق اجتماعی ناشی از بیکاری و اخراج کارگران را نیز بر جامعه تحمیل خواهد کرد.
تغییر قانون در خفا
البته این بار دولتی‌ها سعی کردند تا با عدم انتشار پیش‌نویس این قانون، از آشکار شدن مفاد تغییرات جلوگیری کنند. تجربه تهیه 2پیش‌نویس ناکام پیشین قانون کار که به دلیل آنچه کارگران، یک‌سویه نگری و جانبداری آشکار از کارفرمایان خوانده می‌شد، مورد اعتراضات شدید جامعه کارگری قرار گرفت، سبب شد تا این بار دولت دست به عصا راه رود و با عدم افشای مواد تغییر قانون کار، اجازه انتقادات مستدل را از گروه‌های منتقد کارگری سلب کند.
حتی جهرمی در مراسم خداحافظی خود با خبرنگاران نیز، برخلاف مشی همیشگی خود که سعی می‌کرد با توضیح بیشتر در مورد خبر اعلام شده، به نوعی میزات تاثیرگذاری خود در دولت را به رخ بکشد، تنها به اعلام رضایت خود از تصویب کلیات لایحه تغییر قانون کار در هیات دولت بسنده کرد.
اثری از سه‌جانبه‌گرایی دیده نمی‌شود
همچنان که پیشتر ذکر شد، سابقه 2 بار ناکامی دولت نهم در بحث تغییر قانون کار، سبب شده بود که دولتی‌ها این بار موضوع تغییر قانون کار را در محافل خصوصی خود پی‌گیرند، به نحوی که حتی معدود یاران همنوای جهرمی در بین جامعه کارگری نیز از تغییر قانون کار و تصویب آن در کابینه نهم بی‌خبر بودند. در همین زمینه، رئيس مجمع عالي نمايندگان كارگري، تشکلی که با چراغ سبز وزارت کار دولت نهم تشکیل شد، مانند ساير فعالان كارگري از محتواي لايحه اصلاح قانون كار ابراز بي‌اطلاعي می‌كند. هوشنگ حاجتي می‌گوید: شايد كانون عالي شوراهاي اسلامي كار از جريان اين لايحه باخبر باشد. وي در ضمن وعده می‌دهد که بزودي جزئيات لايحه اصلاح قانون كار را پيگيري و منتشر خواهد كرد و در صورت مغايرت آن با منافع كارگران، با آن مخالفت خواهد كرد.
رئيس كانون هماهنگی شوراهاي اسلامي كار استان تهران، از دیگر تشکل‌های هم‌سو با وزارت کار نیز می‌گوید که اين تشكل هيچ اطلاعي از محتواي لايحه اصلاح قانون كار ندارد. ناصر برهاني می‌افزاید: از 2 سال پيش تاكنون كه موضوع اصلاح قانون كار براي آخرين بار به‌طور علني در دستور كار دولت و مجلس قرار گرفت، وزارت كار ديگر از شوراهاي اسلامي كار استان تهران براي اصلاح قانون كار نظرخواهي نكرده است. وي با تاكيد بر اين‌كه نمي‌توان قانون كار را پشت درهاي بسته اصلاح كرد، می‌گوید: پيداست كه در جلسات كارشناسي وزارت كار هيچ نماينده كارگري حضور نداشته است.
دبير كانون عالي شوراهاي اسلامي كار كشور، بزرگ‌ترین تشکل حامی وزارت کار نیز با بيان اين‌كه اطلاعي از اصلاح قانون‌كار در دولت ندارم، می‌گوید: اگر اصلاح واقعيت داشته باشد، يك‌طرفه است و فقط نظرات دولت در آن گنجانده شده است. ولي‌ا... صالحي با اعلام اینکه اصلاح قانون كار را از رسانه‌ها شنيده، معتقد است که اصلاح قانون كار بايد با نظر جامعه كارگري و كارفرمايي باشد. به گفته صالحي، 3 سال پيش جلسه‌اي با حضور نمايندگان دولت، كارگر و كارفرما برای اصلاح قانون كار تشكيل شد كه بدون نتيجه پايان يافت و پس از آن هم ديگر جلسه‌اي در اين زمینه تشكيل نشد. نايب رئيس كانون شوراهاي اسلامي كار استان تهران با تاكيد بر اين‌كه قانون كار نياز به اصلاح ندارد، خاطر نشان می‌كند: اين قانون جايي براي اصلاح ندارد؛ چون در حال حاضر بيشتر كارگران قراردادي هستند و اين كارگران از 80 درصد مفاد قانون كار بي‌بهره‌اند. او قانون كار را قانوني حمايتي عنوان كرده و اظهار می‌کند: اگر بخواهند جنبه‌هاي حمايتي اين قانون را كاهش دهند، قانوني ابتر خواهد شد. عضو شوراي عالي كار يادآور می‌شود که وزير كار پیشتر قول داده بود كه اصلاح قانون كار با نظر كارگران و كارفرمايان باشد.
نمایندگان کارگری هم مقصرند
در سوی دیگر یعنی جبهه منتقدان کارگری وزارت کار دولت نهم که تعداد به مراتب بیشتری از گروه‌های کارگری را شامل می‌شود، انتقادات شکل تندتری به خود گرفته و این جبهه حتی معتقد است که گروه‌های کارگری نزدیک به وزارت کار که 4 سال است در جایگاه نمایندگان جامعه کارگری جلوس کرده‌اند، نیز باید پاسخگوی این تغییرات یک‌طرفه از سوی دولت باشند.
عضو هیات رئیسه کانون شوراهای اسلامی کار محور جاده قدیم کرج در این مورد می‌گوید: این که اصلاح قانون کار بدون نظر کارگران به تصویب رسیده، نشانه‌ای بارز از کم‌کاری و اهمال نمایندگان کارگری کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور است. حسن کوه‌خواهی می‌افزاید: به‌طور مثال کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران در 6 ماه گذشته فقط یک گردهمایی عمومی شوراها برگزار کرده است که این موضوع بیانگر کم‌توجهی هیئت مدیره کانون به ارتباط با بدنه جامعه کارگری است. رئیس شورای اسلامی کار شرکت کارتن ایران تصریح می‌کند: اصلاح قانون کار موضوع کم‌اهمیتی نیست و دولت موظف است که مفاد این اصلاحیه را در اسرع وقت به اطلاع جامعه کارگری برساند تا کارگران نظرات خود را بیان کنند. کوه‌خواهي با بیان این که هنوز وقت برای اعمال نظر کارگران در اصلاحيه قانون کار وجود دارد، می‌گوید: باید قبل از این که نمایندگان مجلس به بررسی این لایحه بپردازند، جامعه کارگری نظر صریح خود را اعلام و خواستار دخالت این نظرات در اصلاحیه شود.
چراغ سبزی برای اخراج کارگران
وضعیت بحرانی اقتصاد و به‌خصوص تولید و صنعت کشور موجب شده تا بخشی از منتقدان جامعه کارگری عقیده داشته باشند که دولت سعی دارد با تغییر قانون کار، راه را برای اخراج‌های کارگری آماده سازد؛ آن چنانکه سال گذشته و در قالب افزودن تبصره‌ای به ماده 21 قانون کار، اجازه اخراج دسته‌جمعی کارگران به کارفرما داده شد.
يك فعال كارگري در این باره می‌گوید: در بحران اقتصادي كنوني اصلاح قانون كار مي‌تواند حكم چراغ سبز اخراج كارگران را داشته باشد. رضا شهابي از اعضاي سنديكاي كارگران شركت واحد با انتقاد از تصويب بي‌‌سر و صداي كليات لايحه اصلاح قانون كار در هيئت دولت می‌گوید: پيداست كه حتي نهادهاي كارگري مورد قبول دولت نيز در جريان اين مسئله نبوده‌اند. به گفته شهابي، در اوضاع نابسامان اقتصادي حاضر اصلاح قانون كار مي‌تواند حكم چراغ سبز اخراج كارگران باشد. وي يادآور می‌شود: كارفرمايان بسياري از كارخانه‌هايي كه در حال حاضر به دليل مشكلات اقتصادي كار نمي‌كنند ممكن است براي نجات خود به تعديل نيروي انساني و اخراج كارگران متوسل شوند. شهابی می‌افزاید: وزير كار در حالي از تصويب لايحه اصلاح قانون كار خبر داد كه به عقيده فعالان اقتصادي،‌ بحران توليد و اشتغال فعلي ريشه در مسائل ديگري چون واردات بي‌رويه، قوانين غلط پولي و مالي و تزريق بي‌رويه نقدينگي دارد.
به اعتقاد یک استاد دانشگاه نیز شرایط کنونی به هیچ وجه برای اصلاح قانون کار مناسب نیست. حسن طائی می‌گوید: در اوضاع کنونی اگر قانون کار به تنهایی اصلاح شود می‌تواند پیامدهای ناگوار اقتصادی و اجتماعی داشته باشد. این استاد دانشگاه با یادآوری اینکه هم اکنون براساس قانون کار فعلی اخراج کارگران به‌راحتی ميسر و ممکن است، می‌افزاید: درصورتی‌که این قانون به تنهایی اصلاح شود باید شاهد افزایش اخراج کارگران باشیم. وی یادآور می‌شود که هرگونه اصلاح قوانین مربوط به بازار کار و سرمایه باید در قالب يك بسته و به‌صورت هماهنگ انجام شود و دولت از اصلاح موردی قوانین به‌ویژه قانون کار پرهیز کند. به گفته طائی، قانون کار برخلاف قوانین بازار پولی و مالی جنبه‌های اجتماعی دارد، از این رو اصلاح آن مقوله‌ای حساس و مهم است.
استقبال از اصلاح قانون به نفع کارگران
البته در بین جامعه کارگری هستند که از اصلاح و تغییر قانون کار به نفع جنبه‌های حمایتی از کارگران حمایت می‌کنند، هر چند آنها نیز اعتقاد دارند که مطابق تجربیات پیشین، هر تغییری در قانون کار به کم شدن جنبه‌های حمایتی از کارگران منجر شده است. جعفر عظيم‌زاده از اتحاديه آزاد كارگران ايران اعتقاد دارد که براي بهبود وضعيت كارگران، اصلاح قانون كار يكي از گام‌هاي اساسي و بنيادي است كه بايد انجام شود. وي با بيان اين‌كه تا به امروز اصلاحات و تغييراتي چون استخدام موقت كارگر در مشاغل دائم و افزودن بند «ز» به ماده 21 قانون كار مبني بر قانوني بودن فسخ قرارداد كار و اخراج كارگر در زمان بحران‌هاي اقتصادي، خروج كارگاه‌هاي كوچك از مشمول قانون كار و مسئله نهادهاي صنفي كارگري بدون حضور نمايندگان منتخب و واقعي كارگران در پشت درهاي بسته انجام شده است، گفت: تا به امروز در اين‌ تصميم‌گيري‌ها يا كارگران حضور نداشته‌اند و يا افرادي از سوي دولت وكارفرمايان به عنوان نمايندگان آنها حضور داشته‌اند و تا به امروز اين قبيل تغييرات دست كارفرمايان را تا حد زيادي در اخراج كارگران باز گذاشته است. به اعتقاد اين فعال كارگري، ‌شرايط اقتصادي كشور نيز به‌طور متقابل به وضعيت طبقه كارگر تاثيرگذار است، چنانچه در شرايط بد اقتصادي اجراي يك قانون مترقي همان قدر ناموفق است كه اجراي يك قانون دست و پاگير در شرايط ايده‌ال اقتصادي به زيان كارگران است.
سرنخ مشکلات از دست دولت خارج شده است
به اعتقاد يك حقوقدان تاكنون تمام پيش‌نويس‌هاي منتشر شده در رابطه با اصلاح قانون كار فاقد استدلال حقوقي دقيق هستند. مسعود نجم‌السادات می‌‌گوید: برخلاف تصور شايع كه گمان مي‌كنند اصلاح قانون كار مي‌تواند به بهبود وضعيت اقتصادي منجر شود، اين اصلاح وضع اقتصادي است كه باعث تغيير قانون كار مي‌شود. اين استاد دانشگاه تاكيد می‌كند: بهبود شرايط كسب و كار تنها با بهبود وضعيت اقتصادي امكان‌پذير است. وي می‌افزاید: در شرايط ايده‌آل و مطلوب اقتصادي اجراي قانون كار همان اندازه شدني است كه در وضعيت ركود اقتصادي اجراي اين قانون ناممكن است. به گفته نجم‌السادات، حتي اگر قانون كار به نفع كارفرمايان به‌طور يك‌سويه تغيير كند چون وضعيت اقتصادي اجازه فعاليت كارخانه‌ها را نمي‌دهد، باز هم مشكل كارفرمايان با كارگران باقي خواهد ماند.