«ساماندهى» رسانه در كشور ما، به دليل حوادث و وقايعى كه سير طبيعى گذار را مختل كردهاند، جهتى غيرطبيعى يافته است. انقلاب، جنگ و تحولات عميق اجتماعى سهم عمدهاى در به هم زدن «نظم تغيير» در تمامى زيرساختهاى فرهنگى، منجمله رسانهها، داشتهاند. همچنين از نگاه تاريخى، جغرافياى سياسى و اقتصادى، ايران همواره متضمن بحرانها و كنشهاى اجتماعى، فرهنگى بوده است. از اين رو، مطالعه ساماندهى رسانه نيز متضمن رويكردى «بحران جو» است. در اين راستا، مصاحبه با دكتر محمدرضا تاجيك، با اشاره به مفاهيم و تعاريف بحران و مديريت بحران و ابعاد مختلف آن، ضرورتهاى اين رويكرد را در سياستگذارىها و برنامهريزىها يادآور مىشود.
● لطفاً از مديريت بحران تعريفى ارائه كنيد و مفاهيم اصلى آن را شرح دهيد؟
مديريت بحران به نوعى تدبير راهبردى دلالت مىورزد كه در فرايند آن، محيطهاى داخلى و خارجى يك بحران مورد تحليل قرار مىگيرد، شناخت لازم كسب مىشود، مسير راهبردى پايهگذارى و راهبردهايى خلق مىشوند كه بتوانند نخبگان را براى رسيدن به اهداف تعيينشده و تدبير شايسته و بايسته بحران يارى رسانند. از اين منظر، مىتوان گفت كه مديريت بحران، اقدامى است كه، در بسيارى موارد، شبيه به جنگ محدود است و هدفش نه محو كامل جنگ، بلكه تحديد و ممانعت از تكرار آن است. به بيان مك كارتى، «هدف اصلى مديريت بحران، دستيابى به راهحلى معقول براى برطرف كردن شرايط غيرعادى به گونهاى است كه منافع و ارزشهاى اساسى، حفظ و تأمين گردند. اين هدف دربرگيرنده سياست جارى است و از طريق فرايندهاى اجبار و انطباق پيگيرى مىشود تا، در نهايت، به گرفتن بيِشترين امتيازات ممكن از دشمن بيانجامد و موقعيت و جايگاه خودى، تا حد امكان، بدون هر گونه تزلزلى حفظ گردد».
مديريت بحران، هم شامل هدف «مثبت» يا سنتى حفظ اهداف ملى است و هم شامل هدف «منفى»، يعنى اطمينان از اين كه شرايط از كنترل خارج نگردد و به جنگ تبديل نشود. بحران نه تنها ايجادكننده خطر عمدى است، بلكه خالق چيزى است كه شايد بهترين توصيف آن، عنصر خودمختار خطر و عدم قطعيت باشد.
به بيان ديگر، كاملاً قابل تصور است كه بحران نه تنها در نتيجه تصميمات عمدى، اقدامات معين يا انتخاب آگاهانه، بلكه به سبب وقايعى همچون فرايند خبرگيرى و خبردهى يا از دست دادن تسلط بر وقايع، منجر به اعمال خشونت شود. بنابراين، به لحاظ روش نيز مىتوان گفت كه مديريت بحران هم شامل روشهاى «ايجابى» و هم روشهاى «سلبى» است.
● انواع بحرانها كدامند و نوع برخورد رسانهها در مديريت بحران چه مىتواند باشد؟
از منظر ريختشناختى، بحران را مىتوان به اعتبار جنبههاى گوناگون گونهشناسى طبقهبندى كرد. براى نمونه، به اعتبار موضوع، بحرانها را مىتوان به بحرانهاى اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فرهنگى، نظامى، قومى و ... صورتبندى كرد. به اعتبار «شدت تهديد»، «تداوم زمانى» و «درجه آگاهى» نيز برخى بحرانها را به بحرانهاى «شديد»، «نوظهور بدعتى»، «كند»، «موردى»، «انعكاسى»، «برنامهاى»، «عادى» و «ادارى» تقسيمبندى كردهاند.
به اعتبار گستردگى (فراگيرى)، مىتوان بحرانها را به بحرانهاى محلى، ملى، فراملى (يا محدود و فراگير) تقسيم كرد. به اعتبارهاى ديگر، نظير علل و عوامل، دامنه و سطح، اهداف مورد هجمه و ...، نيز مىتوان به گونهشناسى ديگرى از بحرانها پرداخت.
در دنياى امروز، كمتر كسى در ربط وثيق و تنگاتنگ رسانهها با امنيت ملى و مديريت بحران (يا بحرانٍسازى) ترديد روا مىدارد. چنان چه امنيت را، افزون بر هر چيزى، پديدهاى ذهنى (Subjective) بدانيم و رسالت اصلى رسانهها را نيز، مقدم بر هر چيزى، ذهنيتسازى و انگارهپردازى فرض كنيم، اين رابطه خود را به شكلى آشكارتر و شفافتر نمايان خواهد كرد. اهميت اين رابطه زمانى عميقتر درك خواهد شد كه بدانيم امروزه ما در جهانى زندگى مىكنيم كه:
1. اطلاعات در آن بيشتر و معنا و در آنها كمتر است. به باور بودريار، تنها راه ممكن براى پايدارى در جامعه امروزى گرفتار از انباشت اطلاعات، نپذيرفتن مقصود آنها است. ما در هر لحظه از زندگى خود، با انگارههايى سرشار از اطلاعات بمباران مىشويم، از اين رو، تنها راه روبهرو شدن و ايستادگى ما در برابر قدرت اطلاعات ـ كه بر زندگى ما سيطره مىيابد ـ تلقى از انگارهها تنها به عنوان معنادهنده يا سطحهاى ظاهرى و ردكردن معنا با مصداقهاى آنها است.
2. ديگر صحنه و آينه (بازتابدهنده) وجود ندارند و به جاى آنها صفحه و شبكه قرار گرفتهاند. دوره زمانى توليد و مصرف جاى خود را به عصر پيوستگىها و بازخورد داده است و فضاى عمومى ناپديد شده است. همزمان با از دست رفتن فضاى عمومى به نحوى ظريف، محدوده خصوصى نيز از بين مىرود. ديگر، چيزى به عنوان تماشايى يا (در نقطه مقابل آن) پوشيده وجود ندارد. زمانى تفاوت مشخص بين بيرونى و درونى وجود داشت اما اينك اين تقابل به نحوى وقيحانه محو گرديده است و خصوصىترين فرايندهاى زندگانى ما زمينه خوراك مجازى براى رسانهها شدهاند.
3. كار ويژه تلويزيون و رسانههاى گروهى مانع شدن از ابراز پاسخ، محروم كردن افراد، قرار دادن آنها در جهانى از صورتهاى خيالى است به گونهاى كه تميز دادن بين نمايش و واقعيت ناممكن شود. در مورد اخبار تلويزيون، تنها چيزى كه به بيننده نشان داده مىِشود، جابهجا كردن انگارههاى ظاهرى و معنىدهندهها به جاى يكديگر است. اخبار اختلاطى از انگارههاى جداگانه است كه هر يك ديگرى را تكثير و گزارش مىكند و هر انگاره يك صورت خيالى است ـ رو گرفتگى كامل كه نسخه اصل ندارد. اخبار به اين شكل نمايى از نماى نماهاى ديگرند كه آخرين آنها يك فراواقعيت است. بنابراين، نقش رسانهها عبارت است از:
يكم) رسانهها دنيايى از وانمودهها را به وجود مىآورند كه از خردگرايى انتقادى مصون است.
دوم) رسانهها تزايد اطلاعات را به شيوهاى بازنمايى مىكنند كه مخاطبان از امكان پاسخگويى محروم مىشوند.
سوم) اين واقعيت وانمايى شده ما به ازاى پايه و منبعى ندارد و بيرون از منطق بازنمايى فعاليت مىكند.
بنابراين، در دنياى اطلاعات كنونى، رسانهها هم مىتوانند منبع و منشأ بسيارى از بحرانها در سطوح مختلف باشند و هم مىتوانند تحديد و تدبيركننده بحرانها باشند. رسانهها حتى مىتوانند از «نيست»، «هست» بسازند و بر قامت بحرانى كه تولد نيافته است جامعه هستى بپوشانند (و بالعكس). به بيان ديگر، رسانهها هم مىتوانند مشروعيت، مشاركت، مقبوليت، اعتماد و ثباتساز باشند و هم مىتوانند جامعه را در متن و بطن بحرانهاى مشروعيت، مشاركت و ... قرار دهند.
● در مديريت بحران به چه روشها و تكنيكهايى مىتوان، تعارضها را حل كرد؟
در كتاب مديريت بحران، از تكنيكهايى نظير «تكنيك انضباطى» (1)، «تكنيك روانى»،(2) «تكنيك چانهزنى»(3)، «تكنيك پيشگيرانه»(4)، «تكنيك استقرار دولت بحران»(5)، «تكنيك جريانٍسازى» (6)و «تكنيك افزايش اعتبار»(7)، نام بردهام. البته، مىتوان از تكنيكهاى ديگرى همچون تكنيك بحرانسازى (مديريت بحران از طريق ايجاد بحران)، «تكنيك مشت آهنين»، «تكنيك نيش و نوش (يا هويج و چماق)»، «تكنيك يك گام به پس و دو گام به پيش»، «تكنيك مردمى كردن مقابله با بحران» و ... نيز نام برد.
بىترديد، در هر نظامى كه براساس اصول و قواعد عقلايى مديريت مىشود، تكنيكهاى پيشگيرانه مقدم و مرجح بر ساير تكنيكها شناخته مىشوند. از منظر يك فرد خردمند، همواره «يك انس پيشگيرى بهتر از يك پوند معالجه» است. به گفته مك كارتى، در اجراى عملكردهاى واكنشى، راهبردهاى مقابله با بحران بايد به گونهاى طراحى و انجام شوند كه جلوى وقوع حوادث تكرارى و پيدايش زمينههاى مربوط را بگيرد.
● چه رابطهاى ميان بحرانهاى جهانى و ملى وجود دارد؟
بىترديد، در جهان جهانى شده امروز كه در آن مرزها شيشهاى شده و فاصلهها از ميان رفتهاند، رابطه تنگاتنگ و فشردهاى ميان بحرانهاى ملى و فراملى وجود دارد. به گفته كارل ياسپرس، ما در آستانه تحول تاريخى بزرگى قرار داريم. ديگر، برون (Outside) وجود ندارد، و جهان به هم نزديك شده است. يك زمين واحد داريم. در اين فضا، تهديدات و فرصتهاى تازه و روييدن گرفته است. تمامى مسائل ضرورى ما صبغه جهانى دارند. موقعيت فعلى ما بشرى است.
شايد در اين جهان، ديگر نتوان از بحران كاملاً ملى سخن به ميان آورد و به موردى (كشورى) اشاره كرد كه از بحرانهاى اقتصادى و سياسى بينالمللى تأثير نپذيرد. ملموستر سخن بگويم، تحقيقاً در دنياى كنونى، هيچ واحد ملى را نمىتوان يافت كه از بحران 11 سپتامبر و تلاطمات و تحولات بعد از آن مصون مانده باشد. اجازه بدهيد يك گام به جلوتر بنهيم و بگوييم كه، در فضاى فشرده كنونى، بحرانهاى محلى نيز به شدت بازتابهاى فراـ محلى (فراـ ملى) مى يابند و هيچ كشورى نمىتواند مرزهاى خود را به روى تأثيرات ناشى از تغييرات حكومت در كشورى ديگر يا تحولات اقتصادى و سياسى و اجتماعى در كشور ثالث ببندد.
● شاخصهاى بحرانهاى سياسى در سطح ملى كدامند؟
بحرانهاى سياسى، نظير هر بحران ديگر، يك سلسله شاخصهاى عام همچون: «فشردگى زمان»، «شدت تنش»، «تهديد جدى نسبت به اهداف اولويتدار»، «آثار استهلاكى طولانى» و ... دارند. اما، از منظرى معطوف به بحرانهاى سياسى، مىتوان شاخصهاى برجسته اين نوع بحران را در پديدههايى نظير «بىثباتى سياسى»، «بىاعتمادى سياسى»، «عدم مشاركت سياسى»، «ناكارآمدى سياسى»، «تشديد تنشهاى سياسى درون نظام و ميان رهبران»، «تعميق شكاف ميان مردم و نظام»، دانست.
در واپسين تحليل، شايد بتوان گفت كه بحران سياسى، بحران مشروعيت نظام حاكم و گفتمان سياسى مسلط است. آنگاه كه نخبگان سياسى جامعه استعداد و قابليت توليد و باز توليد ارتباطات و مناسبات مبتنى بر اعتماد و مقبوليت خود را از دست مىدهند و نظام سياسى دچار ناكارامدى مىشود، بحرانهاى سياسى حادث مىشوند. آرنولد توين بى، جوامع سياسى را همچون نهادهايى كه به دنبال هدف مشخصى هستند فرض مىنمايد و علل بروز بحران در آنها در سه لايه يا سطح زير جستجو مىكند:
1. از كف رفتن قوه خلاقه در اقليت حاكمه بعد از آغاز دوره زوال؛ قدرت حاكم خاصيت خود را از دست مىدهد و تنها مبدل به يك اقليت حاكمه مىگردد.
2. پاسخ و عكسالعمل اكثريت به اثر مزبور كه عبارت است از عقبنشينى و خوددارى از همكارى و اتحاد با اقليت حاكمه و نيز خوددارى از اصل تقليد در طريق نمو و ترقي.
3. فقدان وحدت اجتماعى در مجموع پيكر جامعه كه نتيجه دو اثر فوق است.
از منظر ديگر، مىتوان گفت كه نظام سياسى زمانى در معرض بحران قرار مىگيرد كه توانايى و استعداد خود را در حفظ و تثبيت مركز ثقل (نقطه كانونى و يا گرهاى) يا عامل انسجام، ثبات و مشروعيت بخش خود (از رهگذر توليد و بازتوليد مستمر ايستارها، هنجارها و ارزشها) از دست داده باشد؛ امكان تعريف دقيق عناصر (مؤلفههاى قدرت) سازنده و پردازنده خود را در يك ساختار با معنا، سازواره، منطقى و كاركردى نداشته باشد؛ استعداد تطابق محيطى نداشته باشد؛ امكان پاسخ مناسب و بهنگام به تقاضاى وارد شده به نظام را نداشته و توانايى خود در توليد و بازتوليد گفتمانى را نيز از دست داده باشد.
● علل و عوامل آسيبپذيرى و آسيبزايى رسانهها كدامند؟
نخست بگويم، كه به علت شرايط سياسى حاكم بر جامعه ما، رسانهها با خصيصهها، شناسهها و كاركردهاى خاصى ظاهر شدهاند كه اهم آنها را مىتوان به گونه زير برشمرد:
1. شناسه اكولوژيكى: اين شناسه تأكيد بر وسعت و قابليت تأثيرگذارى رسانهها در تحولات اجتماعى ـ سياسى جامعه دارد. رسانه جديد چيزى به چيزهاى موجود نمىافزايد، بلكه همه چيز را دگرگون مىكند.
2. شناسه جهان ـ هويتى و همهجايى: بسيارى از رسانهها به سرعت هويت، مقبوليت و مشروعيتى جهانى يافتهاند. به علل سياسى و نيز به علت فناورىهاى گوناگون رايانهاى (از قبيل اينترنت)، رسانهها امكان حضور در «همهجا» را كسب كرده و از اين رهگذر نيز مصونيتى جهانى يافتهاند.
3. شناسه منزلت و تأثيرفرا ـ رسانهاى: در جامعه كنونى ما، رسانهها نه تنها به مثابه جايگزينى براى احزاب، بلكه به عنوان حامل رسالت سازندگان و تثبيتكنندگان جامعه مدنى نيز نقش ايفا مىكنند.
4. شناسه جناحى: جناحى (در برابر ملى) بودن از شناسههاى بارز رسانهها در اين سرزمين است. اساساً انگيزه و انگيخته رويش و پيدايش قارچ گونه بسيارى از نشريات، صرفاً تمايلات جناحى بوده است و لاغير.
5. شناسه فرد (شخصيت) مدارى: رسانههاى ما عمدتاً پيرامون شخصيت نخبه (اليت)هاى خاصى شكل گرفته است. رسانه معمولاً به مثابه يك ارگان شخصى، وظيفه ترويج گفتمان سياسى آنان را برعهده دارد.
6. شناسه اپوزيسيون مشربى: بسيارى از مطبوعات مشروعيت و مقبوليت خود را از رهگذر نوعى مشرب و سمت و سياق مخالف گرايانه (اپوزيسيونيستى) كسب مىكنند. اين شناسه در مورد بعضى از مطبوعات به اندازهاى غلظت و برجستگى يافته است كه گوى و ميدان را از اپوزيسيون راديكال و خارج كشورنشين نيز ربودهاند.
7. شناسه شخصيتپردازى و مقامپرورى: فرهنگ سياسى ما ايرانيان كماكان به شدت شخصيتمدار است. بيش از آن كه دغدغه پردازش ابعاد «انديشه» و «مشرب نظرى» داشته باشيم، دل مشغول برجسته كردن افراد خاص، قرار دادن آنها در هالهاى از تقدس، تعريف كردن از آنها به عنوان نماد و نمود تمامى ارزشها و خوبىها و ... هستيم. بديهى است كه در چنين حالتى، هر تعرض لطيف، قانونى يا نقدگونهاى به ساحت چنين افرادى، چالشى بس عظيم و گسترده به دنبال دارد.
8. شناسه تلاقى سياستبازى و سياستسازى: در پس اكثر رسانههاى مؤثر، نه صرفاً عناصر ژورناليست حرفهاى، بلكه سياستمداران حرفهاى نهفتهاند. لذا، از يك منظر، رسانهها محل تلاقى سياستبازى و سياستسازى شدهاند.
9. شناسه ديجيتالى: اكثر رسانههاى ما اهل افراط و تفريط و بزرگنمايى و كوچكنمايى حوادثاند. كمتر مشرب متعادلى در ميان آنها مىتوان يافت و كمتر مطبوعهاى را مىشناسيم كه به حوادث به نحوى بايسته و شايسته پرداخته باشد.
افزون بر اين شناسهها و خصوصيات، علل و عوامل ديگرى نيز زمينهساز بروز و ظهور آسيبهايى در عرصه فعاليتهاى رسانهاى در ايران امروز شدهاند. در يك نگاه كلى و گذرا، شايد بتوان مهمترين اين علل و عوامل را در محورهاى زير خلاصه كرد:
ـ فقدان تعريف مشترك از منافع و امنيت ملى در خانواده رسانهاى ايران و تقليل و تحديد اين مفاهيم در سطح تمايلات جناحى؛
ـ فقدان شفافيت در مواضع مطبوعات و عدم تمايز خودى از غيرخودى؛
ـ كدربودن مرزها و اصول مترتب بر فعاليتهاى رسانهاى؛
ـ ايفاى نقش يك حزب تمام و حاملان جامعه مدنى؛
ـ توسعهنيافتگى، عدم قاعدهمندى بازىهاى مطبوعاتى ـ سياسى و پايين بودن سطح آستانه تحمل؛
ـ فقدان نهاد نظارتى ـ كنترلى درون رسانهاى؛
ـ نارسايىهاى قانونى؛
ـ فقدان مجارى نهادى ـ قانونى مناسب براى انعكاس نظرات و انتقادات مخالفتگرايانه (اپوزيسيونيستى).
علاوه بر اين عوامل عمدتاً درون رسانه اى، بايد به علل و عوامل بيرونى نيز اشاره كرد. در ايران امروز، برخى رسانهها (البته برخى از رسانهها) را به مثابه «تهديد» تعريف كرده و راهبرد خود را «تحديد» و «تعطيل» آنان قرار دادهاند. چنين فضاى پرالتهاب و خشونتآميزى، خود بسترساز بروز و ظهور بسيارى از آسيبهاى رسانهاى در جامعه ما شده است. ترديدى ندارم كه بسيارى از علل و عوامل درون رسانهاى فوق، ريشه در چنين شرايط محيطى دارند و اعتقاد دارم كه در فضاى آزاد، قانونمند و سالم، مىتوان به تدبير اصولى آسيبهاى رسانهاى پرداخت و شرايطى را فراهم آورد كه رسانهها به مثابه يك مؤلفه نرمافزارى قدرت، جزئى از «راهحل مشكلات» جامعه خود تعريف شوند نه جزئى از «مشكل».
● راهبرد كارامد در رويارويى مطلوب با رسانهها در شرايط گوناگون چيست؟
مقدم و مرجح بر هر اقدامى، نخست مى بايد به رفع ابهامات و ايهامات قانون مطبوعات همت گماشته. سپس با فعال كردن دادگاه مطبوعات و هيأت منصفه، موانع قانونى لازم را در مقابل دخالت ساير واحدهاى قضايى و ... ايجاد كرد. در قدم سوم، بايد تمهيد و تدبيرى انديشيد كه امر رويارويى با رسانهها برعهده خود رسانهها گذارده شود (به اصطلاح، رسانهاى كردن كنترل و نظارت رسانهها)، و در قدم چهارم، مىبايد جرم مطبوعاتى كاملاً تعريف شود و از برخوردهاى گوناگون با فعالان اين عرصه ممانعت به عمل آيد. افزون بر اين، اقدامات زير نيز مىتواند در دستور كار قرار گيرند:
ـ تدوين و تنظيم طرحى كاربردى براى تعريف اصول و تحليل و توافق عملى رسانهها بر رعايت آنان (تدوين و تعريف انتظام و قواعدى در پراكندگى و كثرت موجود)؛
ـ تعريف مقررات تشويقى و تنبيهى (بازدارنده) با تضمينات كافى؛
ـ فعال و درگير كردن بيشتر انجمن صنفى مطبوعات در امور نظارتى ـ كنترلى با تفويض پارهاى از حقوق و مسئوليتهاى دولتى؛
ـ تضعيف هويتهاى فردى و گروهى افراطى و نامعقول و تقويت خط معقول رسانهاى؛
ـ اعتمادسازى/ مقبوليتسازى در مورد رسانهها؛
ـ ايجاد تمهيداتى براى تغيير و تحول مناسب ساختارى، كاركردى و مديريتى رسانه ملى (صدا و سيما) و جناحزدايى و تعريف و تثبيت مواضعى كاملاً ملى براى فعاليتهاى آن؛
ـ ايجاد جبهههاى رسانهاى (هرچند محدود و كوچك).
پانويسها1.
تكنيك انضباطى: در اين تكنيك، قدرت انضباطى بدون سركوب متقاعده كننده است و كنشهاى سركوبگر خود را روى احساسات و روى حوزه رفتارى اعمال مىكند. و، بدين ترتيب، قدرت انضباطى مىتواند خود را در پيكر جامعه مثل يك داده قابل قبول باز توليد كند.
2. تكنيك روانى: استفاده طراحى شده از تبليغات و ابزارهاى مربوط به آن براى نفوذ و به خدمت در آوردن گروههاى دشمن، دوست يا بىطرف است. در اين تكنيك، از شيوههاى اعتمادسازى، فريب، تفرق، منفعلسازى، روشنگرى يا افشاگرى، ارعاب و ... نيز استفاده مىشود.
3. تكنيك چانهزنى: اين تكنيك با استفاده از فنونى همچون ترغيب، تطميع، تشويق، تهديد يا تركيبى از همه اينها است كه با عزم و اراده بيشتر به اقناع مقابل مىپردازد.
4. تكنيك پيشگيرانه: در اين شيوه سعى مىشود، به منظور جلوگيرى از وقوع حوادث تكرارى بحرانزا و پيدايش زمينههاى مربوط، راهبردهاى مؤثر و كارآمدى طراحى و انجام شوند. در طراحى اين راهبردها، تكنيكهايى از قبيل ايجاد مجارى تخليه اعتراض، تأمين خواسته، افزايش قدرت انتظامى در ريزبدنههاى جامعه و بسط قواعد بازى سياسى، طرف توجه قرار دارند.
5. تكنيك استقرار دولت بحران: مفهوم دولت بحران دربرگيرنده 1. تمركز كار ويژههاى قدرت به همراه سادهسازى فرايند حكومت در چارچوب دولت مسئولى كه صلاحيت قانونگذارى و محاكم را دستنخورده باقى مىگذارد. 2. مفهوم ديكتاتورى موقتى كه با تعليق سيستم دمكراتيك و حاكميت قانون مترصد قدرت بخشيدن به قوه مجريه جهت تصويب قوانينى با مبناى اقتدار خود آن است.
6. تكنيك جريانسازى: از جمله اقدامات پنهانى، جريانسازى است؛ كه از جنبههاى عملى و نظرى در ساختارها، كاركردها، فرهنگ و خصلتهاى سياسى، اجتماعى و نيز در امر تعميمسازى اعمال نفوذ مىكند. همين طور در اين تكنيك اعمال نفوذ از طريق راهاندازى جريانهاى موازى و نيز مجازى صورت مىپذيرد.
7. تكنيك افزايش اعتبار: از جمله تكنيكهايى است كه با نمايش قدرت، بهرهگيرى از عمليات روانى، قرار دادن عوامل بحرانساز در مقابل مردم، و ... در صدد است تا حريف احساس كند كه هزينههاى زيادى براى ايجاد و استمرار بحران پرداخت مىكند.
25 آبان 1383
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر